فصل نهم هيأت و ستارهشناسي
من درباره اين دو علم جدا از هم، در يك فصل صحبت ميكنم. زيرا ايرانيان نه تنها ميان اين دو موضوع فرق نميگذارند، بلكه دانش نخستين را به سوداي علم دوّم فرا ميگيرند.
دانشمندان ايران آسترونومي (Astronomie( را علم نجوم ميخوانند، و از آن علم به احوال ستارگان اراده ميكنند، و مفهوم آسترولوژي (Astrologie( در نظر ايشان استخراج احكام و آثار اختران ميباشد و در زبان فارسي براي اين دو علم متمايز از هم فقط يك نام وجود دارد كه از دو كلمه تركيب يافته و معني يكي از آن دو كره آسماني و ديگري بحث و گفتگو ميباشد. به سخن ديگر اين دو لفظ در مجموع مترادف آسترولگ (Astrologue( زبان يوناني ميباشد.
دانش ستارهشناسي و هيأت در نظر ايرانيان بسيار مهم و بزرگ شمرده ميشود، و بدين سبب گسترش و تكامل زياد يافته و بتحقيق ميتوان باور كرد كه دانشمندان ايراني در اين زمينه با محققان اروپايي برابري توانند كرد، و چنان كه آنان با اين علم آشنا هستند و بهره ميبرند، ايرانيان نيز سود ميجويند؛ و مهمترين عامل دلبستگي آنان به نجوم اين است كه ايرانيان بر اطلاق، و ديگر مردمان مشرق زمين ستارهشناسي را كليد كليّه امور آينده خود ميدانند، و آموختن اين علم را بزرگترين آرزوهاي خود ميشمارند.
باري، غالب ايرانيان بر اين اعتقادند كه نجوم بيگمان آنان را مرادمند ميكند از اين رو به خرافات و موهومات و عقايد باطل اعتقاد كامل دارند، و كساني را كه ستاره- گران و اخترشناسان را مردمان دروغپرداز و شيّاد و فريبكار و گمراه كننده ميدانند
ص: 987
بدآموز و نادان ميشمارند. براي پي بردن به شيفتگي و اعتقاد راسخ و راستين ايرانيان همين بس كه به خيل انبوه اخترگران نظر اندازيم و مقام بلندي را كه در دربار دارند، و مخارج زيادي كه براي آنان ميشود بنگريم، و اين كه ميگويند تعداد منجمان اصفهان برابر ستارگان است كه شبانگاهان در آسمان پايتخت به جلوه در ميآيند، بيانگر كثرت اخترگران ميباشد.
همه اخترگران ايران و دست كم بيشترينشان و مشهورترينشان از ايالت خراسان و بهتر بگويم در شهرك گناباد و در خانداني جليل و گران گوهر به دنيا آمدهاند و باليدهاند و دانش اندوختهاند، و تمام ستارهشناساني كه طيّ شش هفت قرن گذشته نامور شدهاند از اين شهرك برخاستهاند. به همين سبب پادشاه ايران اخترگران دربار را كساني انتخاب ميكند كه در شهرك گناباد به دنيا آمده باشند و دانش آموخته باشند. در اين شهرك براي تحصيل علم ستارهشناسي مدرسهاي عالي وجود دارد كه حتي دانشمندان بزرگ علوم فلكي فرزندان خود را براي آموختن علم نجوم به اين مدرسه ميسپارند، و معتقدند يكي از موجبات توسعه و گسترش علم اخترگري در خراسان- باكتريان- و سغديان قديم پاكيزگي و خشكي و تابناكي هواي آن ديار است، بدان سان كه ميتوان سير ستارگان را در آن جا رصد كرد؛ و گفتني است كه لطافت و درخشندگي و خشكي هواي اصفهان نيز كم از هواي خراسان نيست؛ و تنظيم فلكي و ارصادي كه در حدود سال 1230 ميلادي به فرمان ركن الدوله پادشاه آل بويه به كوشش ابو حنيفه نسبت به نصف النهار اصفهان انجام يافت دقيق و درست بود.
ميگويند و حقيقت مينمايد كه هزينه ستاره گران پادشاه هر سال قريب چهار ميليون ليور بلكه افزونتر ميباشد؛ و حكايت ميكنند يكي از منجمان دربار كه ساليانه پنجاه هزار ليور درآمد داشت در سال 1660 نامهاي مبني بر تقاضاي افزايش حقوق، به دربار شاه عباس ثاني تقديم كرد. شاه به خشم آمد و دستور داد صورت دقيقي از درآمد ستاره گران را تنظيم و به او تقديم كنند، منجمان از اين دستور آشفته حال و نگران شدند و تدبيرها به كار بردند تا در صورت مذكور درآمدشان بسي كمتر از آنچه بود درج شود؛ و چون در دربار دوستان و طرفداران متنفذ داشتند عايداتشان بيست هزار ليور تخمين زده شد. امّا مطلعان به من اظهار كردند كه درآمدشان چند برابر آنست كه ارزيابي شده، زيرا حقوق اين منجمان از عوايد تيول
ص: 988
تأمين ميشود، و منافع ارضي آنان به تقريب سه برابر آنست كه به حساب آمده است.
بنابراين ميتوان گفت كه تنها حقوق ايشان از چهار ميليون تجاوز ميكند؛ و علاوه بر اين هر سال در حدود دو ميليون ليور پادشاه به مناسبتهاي گوناگون پاداش به آنها ميدهد.
حقوق منجم باشي يعني سر كرده و مهتر اخترگران صد هزار ليور است. زماني كه من در اصفهان بودم منجم باشي دربار ميرزا شفيع بود كه پيري دانا و متين بود.
پيش از وي برادرش كه نابينا، و به فرمان شاه از اين خدمت معاف شده بود اين سمت را داشت، و پسر اين برادر، هم اكنون پس از منجم باشي بر ديگران سر است و پنجاه هزار ليور حقوق ميگيرد.
حادثه كور كردن منجم باشي پيشين، به فرمان شاه صفي پدر پادشاه كنوني صورت گرفت. ماجرا بدين سان وقوع يافت كه يك روز در انجمني كه به فرمان شاه همه بزرگان دربار و منجم باشي نيز حضور يافته بودند اجراي مجازات سختي درباره پنج تن از جاهمندان در عمل آمد. بدين گونه كه شاه دستور داد در برابر ديدگان همه حاضران در مجمع، بدن آنان را قطعه قطعه كنند. هنگامي كه اين فرمان مشمئز كننده اجرا ميشد شاه به دقّت تمام در چهره يكايك حاضران مينگريست تا تأثير اين عمل وحشت انگيز را بخواند، و ديد منجم باشي در هر ضربتي كه جلادان با شمشير بر پيكر گنهگاران ميزدند از شدّت نفرت و انقلاب باطن چشمان خود را طرفة العيني بر هم مينهاد و زود ميگشود. شاه خشمگين گشت و خطاب به حاكم يكي از ايالات كه در آن جا حضور داشت گفت: خان برخيز و چشمان سگي را كه كنار تو نشسته از حدقه بيرون بياور، زيرا چشمانش مايه ناراحتي او هستند، و نيروي ديدن بعضي چيزها و منظرهها را ندارند. و اين فرمان بيدرنگ اجرا شد.
شاه عباس ثاني چون سلطنت يافت از منجم ستمرسيده دلجويي كرد و حقوقي معادل پنجاه هزار فرانك برايش برقرار نمود. در زمان حاضر فرزندش نيز حاكم يكي از ايالات است و پيوسته هشت تا ده چابك سوار ملتزم ركابش ميباشند.
اين نيز گفتني است كه همه اخترشماران دستگاه سلطنت دانش بسيار ندارند، و معلومات عدهاي از آنان ناقص و سطحي است؛ امّا چون بستگانشان در دربار صاحب جاهاند و نفوذ بسيار دارند بدون داشتن استحقاق در شمار منجمان در آمدهاند.
ص: 989
در دربار سلطنت همواره چند تن از اخترگران گوش به فرمانند، و برجستهترين و داناترين آنان جز در مواقعي كه شاه به اندرون ميرود پيوسته در حضور اوست تا ساعات سعد و نحس را معين كند. هر يك اخترگران اسطرلابي دارد كه در قاب ظريف و تميزي جاي دارد و به كمرش بسته است. اسطرلاب و قاب اسطرلاب برخي از منجمان چندان كوچك است كه قطرشان بيش از دو يا سه شست نيست، و از دور به گلاله سبحه ميماند، يا مدالي را مينمايد كه شاه به پاداش خدمتي شايان به ايشان عطا فرموده است.
شاه در تمام امور كلّي يا جزيي با اخترشناسان رأي ميزند؛ مثلا ميپرسد:
مصلحت هست به گردش بروم؟ صلاح هست وارد اندرون بشوم؟ خوب است غذا بخورم؟ مصلحت هست فلان شخص جاهمند را كه در انتظار اجازه ورود در سرسرا بر پاي ايستاده به حضور بپذيرم؟
در چنين مواقع ستارهگر به شتاب تمام اسطرلابش را از قاب بيرون ميآورد، به وضع ستارگان مينگرد و با توجّه به جداول مخصوص ستارهشناسي حكمي را كه در نظرش راست مينمايد بر زبان ميآورد و حكم او قطعي و غير قابل تغيير و تفسير است.
اين ساده دلان زود باور و ناآگاهان دانانما ميپندارند همه پيش آمدها و نتايج و عواقب آنها را در خانههاي فرضي دوازدهگانه منطقة البروج ميخوانند و از روي جدولهاي نجومي كه در اختيار خود دارند ميتوانند آنچه را در زمان نزديك حتي دور به وقوع ميپيوندد پيشگويي كنند. شگفت اين كه پيش نگريها و پيشگوييهاي خويش را قطعي الوقوع ميدانند و به منزله حكم لا يتغيّر تلقي ميكنند.
طرز عمل اخترگران ايران در كار استخراج احكام نجومي تقريبا مشابه روش ستارهشناسان اروپايي است. بدين صورت كه دايره معدل النهار را با دوازده دايره نصف النهار نسبت به افق محل به دوازده قسمت ميكنند، و براي صدور حكم قطعي درباره سعد و نحس ساعات، و پيشگويي در موفق شدن يا عدم توفيق در كاري جز اسطرلاب هيچ وسيله ندارند، و بر اين اعتقادند كه براي استخراج احكام نجومي جز تعيين ارتفاع و نگرش به وضع و موقع چند نقطه قابل رؤيت آسمان، و وقوف به موقع خورشيد، و ستارگان ثابت آگاهي ديگر به كار نيست، و اسطرلاب همه اين مجهولات را مكشوف ميدارد.
عامه مردم كه همه ساده دل و زود باورند بر اين اعتقادند هر نيك و بدي كه
ص: 990
بر آنان ميرود با خط روشن و كاملا نمايان بر ستاره بخت و سرنوشتشان نوشته شده، و معتقدند پادشاهان نيز كه بر جان و مال مردمان حاكماند مقدرات و سرنوشتشان تابع سير اجرام آسماني است، از اين رو اگر وقتي اخترگري به ديده تحقيق و تأمل بر اصطرلاب مينگرد، ناقص خردي بر او وارد شود، به التماس توام به گشادهرويي به وي ميگويد: آقا، طالع ما را بگو؛ كه سرنوشت و تقدير ما چيست. ساده دل كم خرد ميپندارد آنچه بر او خواهد گذشت بر صفحه اسطرلاب نقش ميبندد؛ خيال ميكند سرنوشت هر كس مربوط به سير اجرام فلكي است. در ايران نيز همانند اروپا معني طالع بيني از روي جدولهاي نجومي استنباط ميشود. كور دلي و خفّت عقل نه تنها عامه، بل كه چنان كه من ديدهام و دريافتهام بسياري از دانشمندان را متقاعد كرده «1» كه هدف غايي از تحصيل علم وقوف بر احكام تنجيم است، به سخن ديگر غرض از آموختن حساب و هندسه مقدمات تحصيل علم نجوم و توفيق يابي در كار استخراج احكام و آثار ستارهشناسي است.
ضمن تشريح كليّات علوم ايرانيان به آثار مصنفان و مؤلفان ايران اشاره كردم، و اكنون بر آنچه گفتهام ميافزايم كه آنان به منظور مطالعه بيشتر در علم هيأت از كتابهاي كرات تئودوزيوس (Theodosius(، اتوليكوس (Autolycus( و منلائوس (Menelaus( استفاده ميكنند. آنان از نهصد سال پيش با كلمات و اصطلاحات جيب، مماس، قاطع، شعاع، و مفاهيم ديگر علم هيأت آشنايي دارند، و آنها را در تأليفات خود به كار ميبرند. همچنين در تحقيقات مربوط به احكام سماوي و نظامات گردش كواكب از سيستم هيأت بطلميوس و پيرباك (Purbach(- پور باخ
______________________________
(1)-
نكوهش مكن چرخ نيلوفري رابرون كن ز سر باد خيره سري را
بري دان ز افعال چرخ برين رانشايد نكوهش ز دانش بري را
چو تو خود كني اختر خويش را بدمدار از فلك چشم نيك اختري را
«ناصر خسرو»
تو اي دانشي چند نالي ز چرخكه ايزد بدي دادت از چرخ برخ
نگر نيك و بد تا چه كردي ز پيشبيابي همان باز پاداش خويش
چو از تو بود كژّي و بي رهيگنه از چه بر چرخ گردون نهي
ز يزدان شمر نيك و بدها درستكه گردون يكي ناتوان همچو تست
اسدي طوسي
ص: 991
(Purbach(- پيروي مينمايند؛ و بر اساس همين سيستم و فرضيهها جدولهايي در مورد حركات و گردشهاي ستارگان استخراج ميكنند، و آنها را زيج مينامند. بسياري از ارباب راي بر اين اعتقادند كه ريشه اين كلمه فارسي و به معني رسم كردن خطهاي موازي و به مفهوم روشنتر و رساتر گونيا يا ريسمان شاقولي است كه درود گران و بنايان به كار ميگيرند. عدهاي از صاحبنظران نيز معتقدند كه زيج كلمهايست عربي به معني گلاله، پيروز، و حاشيههاي رنگارنگ كه تازيان به شيوه فريژيها به لبه پايين جامه خود ميدوختند، و زيج از آن اين نام يافته كه حاشيههاي صفحاتي كه جدول بر آن رقم شده غالبا با خطوطي به رنگهاي مختلف تزيين ميشود، و اين شيوه و رسم ايرانيان است كه به هنگام كتابت كتابهاي نفيس خود و بتخصيص تقاويم نجومي دور هر صفحه را با خطوط رنگين آرايش ميبخشند.
در فصل پنجم اشاره كردهام كه شكل ارقام نجومي از حروف الفبا اقتباس شده، و در اين جا بر آنچه گفتهام ميافزايم كه اخترگران ايراني منطقة البروج، حركات آنها، و روزهاي تعطيل را با حروف علامتگزاري ميكنند. مثلا «الف» علامت حمل و نخستين روز تعطيل است. «ب» نشان ثور و «ج» علامت جوزا است و بر همين قياس تا آخر.
جدولهاي نجومي ما اروپاييان پر از خطوط راست و منحني نمايش منطقة البروج، و تعادل شب و روز و صدها علائم زائد و گيج كننده ميباشد كه هر كدام به نوبه خود مايه اتلاف وقت طالبان علم و موجب پراكندگي فكر و رنج و زحمت بسيار ايشان ميباشد. امّا دانشمندان و طلاب ايران بيآن كه بدين سيستم معضل و پيچيده متوسل شوند؛ و بيآنكه دعوي كشف و ابداع ابزار تازه و روش محاسبه جديدي در مورد اندازه گيري طول و عرض اجرام فلكي، و سنجش تفاوتهاي كرات آسماني و نظريههاي نويني كنند، محاسبات خود را با سهولت انجام ميدهند، و اغلب نتيجه حسابگريهاي آنان موافق محاسبات ماست يا اختلاف زياد ندارد.
براي نمودن حركات متوسط اجرام سماوي ايرانيان زيجهاي مختلفي به كار ميبرند كه از همه دقيقتر دوزيج هلاكوخان و زيج الغ بيگ است. اين هر دو از كشور گشايان معروفند، يكي نژاد از مغولان و ديگري گوهر از تركان دارد؛ و شهرتشان در دانش دوستي و دانش پروري هم چندان است كه در جهانگيري و جهانخواري شهرهاند. هلاكو در حدود سال 1250 ميلادي گروهي از منجمان و رياضي دانان
ص: 992
نامور آسيا را در خراسان گرد آورد و رصدخانهاي بزرگ و مجهز ترتيب داد. به فرمان وي از اقصي نقاط آسيا هر گونه كتاب و ابزار و لوازم ارصاد به آن جا آوردند. «1» اين گروه دانشمندان علم نجوم پس از ده سال كوشش مداوم موفق به تنظيم جدولهاي نجومي كامل و جامعي شدند كه گاهي آن را زيج هلاكوخان و غالبا زيج نصير الدين ميناميدند. خواجه نصير الدين مدير رصدخانه و ارشد و اعلم رياضي دانان سراسر امپراتوري ايران بود. در اين رصدخانه عظيم و مجهز درباره چهار موضوع اصلي و علمي بحث و تحقيق ميشد. نخست درباره عصر و تاريخ گاه شماري ملتها؛ دو ديگر تحقيق درباره ثوابت و سيارات و گفتگو در موضوع مسير و ميزان تمايل و انحراف آنها، و تعيين طول و عرضشان بر حسب دقيقه و ثانيه، سوم مطالعه درباره ارتفاع كواكب، و چهارم بحث درباره ثوابت.
ميرزا الغ بيگ نوه تيمور، دويست سال پس از ايجاد رصد خانه خواجه نصير، در شهر سمرقند يكي از شهرهاي مهم تاتارستان واقع در اراضي ميان دو رود سيحون و جيحون رصدخانه معتبري درست كرد كه دقيقترين و صحيحترين جدولهاي نجومي را در آن تنظيم و ترتيب كردند. اين جدولها چندان دقيق بود كه اخترشناسان مغرب زمين آن را منطبق با زيج تيكوبراهه (Tycho Brahe( شناختهاند. اين زيج گر چه در مورد تقابل و تقارن نجومي با واقعيت چند ساعت اختلاف دارد، و به همين سبب ايرانيان در محاسبات خود در امر انطباق زمان رويدادهاي فلكي دچار سر در گمي ميشوند، دقيقترين و درستترين جدولهاي نجومي است. نكته جالب و دانستني اين كه سرزمين واقع ميان دو رود سيحون و جيحون- تركستان صغير شرقي- طيّ شش قرن خاستگاه و پرورشگاه عدّه بسياري از سرآمدان اخترگران بوده، و به اعتقاد من مهمترين عامل اين پديده رخشندگي و پاكيزگي هواي اين خطه است كه براي مطالعات و تحقيقات ستارهشناسي كاملا مناسب و آماده ميباشد.
______________________________
(1)- هلاكوخان باني رصدخانه مراغه بوده نه بر پا كننده رصدخانه سمرقند خراسان؛ اين رصدخانه را الغ بيگ ميرزا كه از سال 812 تا 850 قمري- 788 تا 825 شمسي بر ماوراء النهر حكومت ميكرد و بزرگ مردي فاضل و هنرور و دانشپرور و هنرمند نواز بود به ياري و همكاري چند تن از عاملان بزرگ از جمله غياث الدّين جمشيد كاشاني، مولانا علي قوشچي، صلاح الدّين موسي قاضي زاده رومي ايجاد كرد. از جمله كارهاي مهم اين رصدخانه كه به زيج الغ بيگي معروف بود استخراج تقويمي بود كه قرنها تقاويم بر مبناي همان استخراج بود.
ص: 993
ايرانيان به طور دقيق و درست انقلاب جوي و وضع خسوف و كسوف را رصد، و وقت وقوع آن را پيش بيني ميكنند؛ امّا گاهي محاسباتشان مخصوصا در مورد كسوف نيم ساعتي جلو يا دنبال ميافتد. اين نيز گفتني است كه اخترگران ايراني مانند ستارهشناسان اروپايي براي سنجش دقيق قوسهاي كوچك و متوازي طول و عرض، مغز خود را فرسوده و خسته نميكنند. يگانه اختلافي كه در علم هيأت ميان منجمان ايراني و اروپايي وجود دارد چگونگي نتيجه محاسبه و تخمين تعادل شب و روز در فصل بهار ميباشد، و اين اختلاف چندان است كه گاه از يك ساعت در ميگذرد.
از روي ديگر در سرزمينهايي كه هواشان صاف و خشك است ستارههاي دنبالهدار كه ديدنشان در دل ايرانيان وحشت ميافگنند زياد مساعد نيست، و هواي ايران چنين است. ايرانيان با ستارههاي دنبالهدار آشنايي زياد ندارند. آنان بر اين اعتقادند كه ظهور اين ستارهها هميشه همراه و هم عنان بلاها و آفات گران گزندند، و بدين دلخوشند كه ميتوانند خطرات ناشي از آنها را به آساني از سرزمين خود دور، و به جاهاي ديگر منتقل كنند.
ايرانيان براي حوادث زود گذر جوي و برخي پديدههاي آسماني نام عام ندارند، ما اروپاييان بر اطلاق آنها را ستارههاي ذوذنب يا ذوات الاذناب ميناميم، امّا آنان بر حسب صورت و هيأتي كه براي هر يك تصور ميكنند، هر كدام را به نامي ميخوانند. مثلا ستارهاي كه ما آن را شولو (Chevelue( ميگوييم ستاره گيسودار يا دنبالهدار مينامند، و اين دو لفظ شه و لو و گيسودار معني واحد دارند. امّا ستاره دنبالهدار بزرگي را كه يكي از آنها در سال 1668 ميلادي «1» ظاهر، و در سراسر روي زمين ديده شد نيزه كوچك ميگويند. شكل اين ستاره دنبالهدار به صورتي كه در ايالت فارس متجلي شده در صفحه مقابل نموده شده و چون در كتاب ديگرم موسوم به تاجگذاري شاه سليمان شرح ظهور اين ستاره را نوشتهام از تكرار آن در اين جا درميگذرم، و تنها به آنچه آوردهام ميافزايم كه رنگ اين ستاره دنبالهدار سرخ آميخته به زرد و سياه بود.
ايرانيان نه كره و نقشهاي كه صور اجرام فلكي در آن نموده شده باشد دارند،
______________________________
(1)- 1047 خورشيدي
ص: 994
و نه نقشههاي جغرافيايي مربوط به روي زمين، همچنين براي ارصاد ستارگان، و مطالعه كيفيات آسماني فاقد تلسكوپ ميباشند؛ و محققان بر اين اعتقادند همه منجماني كه پيش از تيكوبراهه ميزيستهاند مطلقا از داشتن اين وسايل محروم بودهاند. اظهار عقيده من درباره عدم دسترسي منجمان ايراني به نقشهها و كرات آسماني و زميني جنبه كلي دارد و مستثنياتي در آن هست. چنان كه چند تن از رياضي دانان نامور ايران پس از ورود بعضي از دانشمندان اروپايي از روي كرات و نقشههايي كه آنان داشتهاند براي خود كرات و نقشههاي كوچكي و گر چه ناقص و ناتمام بوده ساختهاند.
از ميان آثار گرانقدر رياضي دانان و اخترشناسان ايران، شكل اجرام فلكي فقط در كتاب عبد الرحمن آمده و با مشاهده و مطالعه اين اثر معتبر آشكارا ميگردد كه صور اين كتاب كاملا شبيه شكلهايي است كه در كتابهاي نمايشگر كرات و نقشههاي سماوي اروپاييان آمده با اين تفاوت كه چون صورتگر كتاب در صورتگري چيره دست و ماهر نبوده كليّه صورتها اعم از پرندگان، حيوانات و آدميان زشت و نازيبا جلوه ميكند.
در اين كتاب طول و عرض و ديگر مختصات ستارگان نموده شده، امّا با محاسباتي كه در كتابهاي ما اروپاييان درج شده به دو علت اندك اختلاف دارد.
نخست اين كه محاسبه طول و عرضها با دقت تمام و منطبق با جديدترين شيوه سنجش انجام نيافته، بعلاوه با محاسبات فلكي قابل اعتماد كه پس از تيكوبراهه صورت پذيرفته مقابله و اصلاح نشده است. علت ديگر ناشي از اين است كه تمام كتابهاي ايران دستنويس است، و ناشدني است كه ضمن استنساخ اشتباه و غلطي روي ندهد، و امري است طبيعي كه هر چه از دستنويس كتابي يكي از روي ديگري نسخههاي مكرر نوشته شود اشتباه بيشتر در آن راه مييابد.
بعضي از منجمان ايران به جاي چهل و هشت، قائل به وجود چهل و نه صورت فلكي ميباشند و براي توجيه محاسبه خود صورت فلكي چهل و يكم را كه شجاع- صورت مار آبي افسانهاي- است به دو صورت تصور و ترسيم ميكنند.
اسمهايي كه اخترگران ايران به صور فلكي گذاشتهاند با اندك تفاوت همان نامهايي است كه دانشمندان فرانسوي به آنها دادهاند؛ مثلا صور فلكي شمالي را كه بوت (Bootes( و سرپنتاريوس (Serpentarius( ميناميم آنان به ترتيب عوّا و حوّا
ص: 995
كه كلمه اخير اسم مادر بني نوع بشر است ميخوانند. هركول (Hercul( را جاثي علي ركبتيه؛ كاسپوپه (Cassiopee( را ذات الكرسي؛ پرسه (Perssie( را رأس الفول؛ ارتكين (Erichtron( را ممسك الاعنه؛ اكيكولوس (Ecuiculus( را قطعة الفرس؛ پگاز (Pegaze( را فرس اعظم؛ اندرومد را امرأة المسلسله، مينامند، صور فلكي زودياك (Zodiaque( را منطقة البروج ميخوانند كه به معني كمربند دوازده خانه ميباشد، و از آن جهت اين نام را بر آن نهادهاند كه دوازده خانه منسوب به آفتاب در آن جاي دارد.
نامهايي كه ما فرانسويان روي صور فلكي منطقة البروج نهادهايم جز در دو مورد همانند اسمهايي است كه ايرانيان بر آن گذاشتهاند، و آن دو ويرژ (Vierge( و ساژيتر (Sagittaire( است كه لفظ اول به معني زني حامل يك خوشه؛ و كلمه دوم به معني كمان ميباشد. اما ميان نامهاي صور فلكي نيم كره جنوبي سه تاي آنها در زبان فارسي و فرانسوي بيشباهتند و آن سه عبارتند از اوريون (Orion(، اريدان (Eridan( و اتل (Autel( كه در زبان فارسي به ترتيب جبار، نهر و مجمره ناميده ميشوند. اما نام آكارنار (Acarnar( كه روي ستاره سنب (Cenob( نهادهايم از كلمه آخر النهر اقتباس شده، زيرا در آخر اريدان ميباشد. قنطورس در زبان فارسي و عربي همان صورت فلكي است كه اروپاييان سنتر (Centaure( ميخوانند، و نيز به آن صورت فلكي كه فرانسويان بالن (Balaine( و يونانيان كيتيس (Kitis( نام نهادهاند مردم مشرق زمين قيطس ميگويند. همچنين دو صورت فلكي كه در مشرق زمين نسرطائر و قيفاووس ناميده ميشود همان است كه در زبان فرانسوي به ترتيب آنتينؤس (Antinous( و سفه (Sophee( خوانده ميشوند.
ايرانيان بر اين باورند كه نام صور فلكي اسم ديوهايي است كه در زمانهاي قديم قايل به وجود آنها بودهاند و هدف از اين نامگزاري بيان عظمت اجرام سماوي بوده است. يونانيان در مجموعه آثار اساطير خود براي هر يك از روشنان فلكي افسانهاي جداگانه پرداختهاند كه ايرانيان بدانها آشنايي ندارند؛ امّا خود در اين مورد داستانهايي دارند كه نسبت به اساطير يوناني ناهموارتر و ناگيراتر است. در اين افسانهها از موجوداتي به نام تقويم كه مانند جنها و پريها به هنگام گرفتاري و درماندگي و نزول بلا به ياري آدميان ميشتابند، و اگر اراده كنند مردم را از آينده خويش خبر ميدهند در ميان آمده است.
ص: 996
ايرانيان درباره جن و پري حكايتهاي زيادي دارند كه در كتابهاي متعدد جمع آمده است، و محققا شمار اين گونه كتب از عده رمانهاي قديمي ما به مراتب بيشتر است. قهرماننامه يكي از آنهاست قهرمان از جمله پهلوانان نامور بوده كه گوهر از يكي از پادشاهان كهن داشته است.
امّا نامها و اصطلاحاتي كه ايرانيان براي بيان بعضي از مسائل نجومي مانند:
تقارن، تقابل و مناظر و مرايا به كار ميبرند همه اسامي و اصطلاحاتي است كه در زبان ما متداول ميباشد و همه از زبان عربي گرفته شده است.
اين نكته نيز گفتني است كه اخترشناسان ايراني درباره آن دسته از صور فلكي كه در مجاورت قطب جنوب قرار دارند هيچگونه آگاهي و آشنايي ندارند و در آثار خود در اين باره مطلبي ننوشتهاند؛ و اطّلاعات ما مرهون كوشش اخترشناسان معاصر است كه در اين زمينه مطالعات وسيع و اكتشافات گرانبها كردهاند.
چنان كه من دريافتهام اخترشناسان ايراني در تحقيقات مربوط به نجوم به ترتيب از اسطرلاب و قطب نما و بعضي ابزارهاي ديگر استفاده ميكنند. قطبنما را عصاي يعقوب (Baton dejacob( مينامند، و چون ارتفاع قطب را منحصرا با اين وسيله اندازه ميگيرند ميتوان گفت نتيجه محاسباتي كه براي سنجش عرضهاي جغرافيايي انجام ميدهند دقيق و قابل اطمينان نيست.
از جمله ديگر آلات و ابزار نجومي اخترگران ايران ربع دايرههاي بزرگي است كه هرگز از آنها استفاده زياد نميكنند، همچنين به قوانين و سطرآراييهاي بطلميوس و حلقات نجومي و ديگر ادوات و آلات همانند اينها و گر چه بدانها كاملا آشنا ميباشند، و غالبا در دسترسشان هست نميپردازند و به كار نميبرند اما بسياري از آلات و ادوات نجومي نظير نقشههاي مربوط به نيمكره جنوبي كه اخترگران اروپا براي تحقيق و كشف اوضاع روشنان فلكي از آنها استفاده ميكنند در ايران وجود ندارد.
اخترشماران ايران وسيله بيگانگاني كه به سرزمين آنان سفر كردهاند از وجود اين ابزار و آلات باخبرند و ميگويند ستارهشناسان قديم ما نام اين وسايل سنگين را كه جا به جا كردنشان دشوار بوده در كتب نجومي خود آورده و فوايدشان را برشمردهاند، ولي اكنون به كار بردنشان ضرورت ندارد از آنكه مستلزم زحمت و هزينه بسيار است. افزون بر اين چندان اطلاعات دقيق و درست در زمينه محاسبات مربوط
ص: 997
اشكال خيالي صور فلكي قديم (بر صفحهي دايرة البروج تصوير شده است)
نيمكرهي شمالي
مقتبس از دايرة المعارف فارسي سرپرستي دكتر مصاحب
ص: 998
اشكال خيالي صور فلكي قديم (بر صفحهي دايرة البروج تصوير شده است)
نيمكرهي جنوبي
ص: 999
به اجرام فلكي از اخترگران كهن به ارث به ايشان رسيده كه به حسابگريها و آزمايشهاي جديد هيچ نياز ندارند.
از روي ديگر اسطرلاب تقريبا تنها وسيله ارصاد و ستارهگري ايرانيان است.
در ساختن دقيقترين و بهترين اسطرلابها مهارت كامل دارند، و در اين فن در سراسر گيتي يگانهاند. خطها و دواير اسطرلابهاي ايراني عموما از هر دست نويسي دقيقتر و روشنتر است، و به تحقيق ميتوان باور كرد كه ايرانيان در ساختن اسطرلاب به مراتب از ما استادتر و باريك بينترند؛ و صنعتگران هيچ كشور نميتوانند اسطرلابهايي به صحت و ظرافت و زيبايي مصنوع آنان بسازند.
با اين كه هواي ايران بر خلاف هواي مناطق شمالي سرزمين ما خشك است، و در آن جا بيم آن نيست كه آلات و ابزار فلزي بر اثر نمناكي هوا زنگ زده و خاييده و عيبناك شود ستارهگران به منظور محافظت هر چه بيشتر، اسطرلاب خود را در كيسه كوچك و تميز و زيبايي ميگذارند، و سپس با دقت و مواظبت تمام در قابش ميگذارند، و اين نه تنها عادت و راه و رسم منجمان بزرگ است، بل كه هر كس اصطرلاب دارد همان سان كه در محافظت گوهري گرانبها ميكوشد، در خوب نگهداري اسطرلابش اهتمام ميورزد، و آنچه بيشتر بر نفاست و قيمت اسطرلابي ميافزايد اينست كه بيشتر آنها محصول كار و زحمت ستارهشناسان نامور است. و اين نشان از آن دارد كه در ايران صنعتگران قابلي براي ساختن اسطرلاب و ديگر آلات علم رياضي وجود دارد. امّا چون منجمان در ترسيم خطوط و دواير و ديگر علامات رياضي به كمال دانش و مهارتند محصول فكر و دستشان بتحقيق امتياز بيشتر دارد.
بر آنچه گفتهام ميافزايم در ايران اگر منجمي نتواند تمام ابزار و آلات مورد نياز كار خود را به كمال دقّت و صحت انجام دهد هرگز در شمار اخترگران نامي در نميآيد. زماني كه من در اصفهان اقامت داشتم منجمي كه بيش از ديگر ستارهشناسان در ساختن ادوات تنجيم مهارت و شهرت داشت آخوند محمد امين بود.
او فرزند منجّم ديگري به نام ملّا حسنعلي بود، و افزون بر اين كه در ساختن آلات و ابزار نجوم به راستي اعجاز ميكرد در دانش ستارهشناسي متبحّر بود.
رئيس هيأت مبلّغان كاپوسن كه من در بدو ورودم به اصفهان، مدّتي در خانهاش مهمان بودم و در علم رياضي تبحّر كامل داشت مرا با آخوند محمد امين آشنا كرد، و غالبا مرا با خود به خانه او ميبرد، و من بسيار چيز از اين دانشي مرد آموختم.
ص: 1000
به سخن ديگر كليّه اطلاعات من در زمينه اصول تنجيم، و شرح مهارت صنعتگران ايران در ساختن اسطرلاب، و مطالبي كه در كتابم درباره اصطلاحات روشنان فلكي آوردهام از اين دانشمند بزرگ آموختهام.
امّا الفاظ و اصطلاحات نجومي ايرانيان آميختهاي از كلمات فارسي و عربي است، و اين ميتواند نشانهاي متقن از اين نظريه باشد كه اصولا خاستگاه و پرورشگاه علم هيأت و نجوم سرزمين كلده بوده كه گاه ايرانيان و ديگرگاه تازيان بر آن تسلّط داشتهاند. و برخي از علوم ديگر را مصريان و فريژيها نيز بيگمان از ايشان فرا گرفتهاند، و مدتها بعد يونانيان اين علم و بعضي از دانشهاي ديگر را از مصريان و فريژيان ياد گرفتهاند، و به همين سبب است كه بسياري از اصطلاحات نجومي يونانيان عربي است از آنكه هميشه علوم همراه اصطلاحات و كلمات مربوط به خود از سرزميني به سرزمين ديگر انتقال مييابند.
بسياري از دانشمندان بر اين اعتقادند كه اصطلاحات و الفاظ فارسي و عربي مربوط به ستارهشناسي در زمان سلطنت آلفونس پادشاه پرتغال در اروپا پراگنده و متداول شد. اين پادشاه به منظور تشكيل رصدخانهاي كه بعد به نام خود او موسوم و مشهور گرديد گروهي از ستارهشناسان عرب را كه بيشترشان از مردم آسيا و افريقا بودند- زيرا مسلمانان در اين علم تبحّر بيشتر داشتند- به دربار خود خواند.
دانشمندان ميگويند همزمان با تشكيل اين رصدخانه اصطلاحات و اسامي آلات و ابزار علوم نجوم و هيأت در اقطار اروپا پراگنده شد؛ و گروه ديگري از محققان به تأكيد تمام اظهار نظر ميكنند كه اصطلاحات نجوم پيش از اجتماع ستارهشناسان در پرتغال و تأسيس رصدخانه آلفونس رواج داشته است، و من نيز بر اين باورم، زيرا اصطلاحات اساسي و اصلي رايج در اروپا همه عربي است مثلا كلمات زنيط (Zenit(- سمت الرأس- نادير (Nadir(- سمت مقابل زنيط- و مانسين (Manssion(- كلمه زنيط از سمت، نادير از نادر، (چون نادير در زبان فرانسوي سمت مقابل زنيط و معادل نادر سمت القدم عربي است- زيرا حركت آن مخالف سير عمودي ميباشد.) و مانسين از منزل گرفته شده كه در سراسر مشرق زمين رايج، و در اصطلاح نجوم به مفهوم كشش و درازي روز، و بيانگر نفوذ و تشعشع نور ماه است به مسافت ششصد؛ و مجموع اين الفاظ و اصطلاحات ريشه عربي دارند، و جانشين شدن بعضي از حروف به حروف ديگر فقط به منظور سهولت تلفظ بوده است. به سخن
ص: 1001
ديگر بنا به تخمين، ششصد كلمه و اصطلاح نجومي رايج در زبانهاي اروپايي داراي ريشه عربي يا فارسي ميباشد، و من ضمن همين فصل به شرح برخي از آنها ميپردازم. نخست از اصطرلاب سخن بگويم. گروهي بر اين اعتقادند كه اصل اين لفظ آسترلب است كه اصطلاحي است پارسي به معني لبهاي ستارگان، زيرا منجمان با به كار بردن اين وسيله از چگونگي و احوال ستارگان آگاه ميشوند. برخي ديگر از محققان معتقدند كه تلفظ درست اين كلمه آستيرياب (Astir Iab( و به معني ستاره ياب است يعني آلتي كه با آن ستارهها را مييابند و ميشناسند. ايرانيان معمولا اين كلمه را بدين صورت تلفظ ميكنند. امّا در كتابهاي علمي خود آنرا وضع كره (Veza Koure( مينويسند و ميخوانند كه به معني وضع زمين و آسمان و تلخيص وضع الكره عربي است. زيرا اسطرلاب و دايرههاي كره زمين طرحي يكسان دارند، و بيهيچ گمان اصطلاح نامأنوس و دور از ذهن والزاگور (Valzagore( كه رگيومونتانوس (Rigiomontanus( و ديگر مصنفان پيش از او در تصنيفات خود در اشاره به اصطرلاب آوردهاند همه از اصطلاح وضع الكره اقتباس شده است.
ايرانيان چهار گونه اسطرلاب دارند به نام اسطرلاب كامل، نصف، يك سوم و يك ششم. در اسطرلاب كامل همه دايرهها موازي با افق درجه به درجه روي آن، رسم و نموده شده، و قطر اين نوع اسطرلاب كه كاملترين آنهاست به نه تا ده شست ميرسد. نوع دوّم را بدين سبب نصف ميخوانند كه دواير دو به دو درجه بر آن ترسيم يافته، و معمولا بزرگيشان بيش از شش انگشت نيست. در اسطرلابهاي ثلث يا يك سوم دواير سه درجه سه درجه روي آن رسم و نموده شده و بزرگي آن از چهار شست تجاوز نميكند. در اسطرلابهاي سدس يا شش يك دواير موازي با افق، شش درجه به شش درجه ترسيم يافته و غالبا بزرگي آنها بيش از سه شست نيست. بيشتر كساني كه با اسطرلاب سر و كار دارند باور نميكنند كه اسطرلاب كوچكتر از سه شست نيز هست، ولي حقيقت اينست كه اسطرلابهايي ساخته ميشود كه بزرگيشان فقط دو شست ميباشد.
اسطرلابهاي ايراني از آهن و پولاد ساخته شده، در عين استحكام بسيار ظريف و زيبا و دقيق است و اجزاي اصلي و اساسي آن عبارت از صفحهايست به پهناي سه انگشت كه مانند كاغذ صاف و نازك ميباشد، و به كار گيري همين صفحه ظريف كه اصطلاحا دستور ناميده ميشود، و به نظر من جز در اروپا و ايران در
ص: 1002
هيچ نقطه دنيا مورد استعمال ندارد، و عامل صحت عمل اسطرلابهاي ايراني است.
ضخامت اين صفحه كه از مس آميخته به روي درست شده به كلفتي يك سكه يك اكويي در طول يك، و به پهناي نيم پاست.
آن دسته از منجمان ايراني كه خود اسطرلاب ميسازند، عرض و طول ستارهها را با توجّه به كتابهاي معتبري كه در اين زمينه نوشته شده بر روي صفحه اسطرلاب نقش ميكنند، و مهمترين كتابي كه مورد استفاده آنهاست صور الكواكب عبد الرحمن است كه قبلا از آن نام بردهام.
چنانكه پيش از اين اشاره كردم اطلاعات من در زمينه هيأت و نجوم همه حاصل آموزشهاي كاپوسن دانشمندي است كه مدتي دراز از لذت مصاحبتش بهرهمند بودهام. او روزي به من گفت كه با دقت و كنجكاوي زياد اصول فني اسطرلابهاي ايراني را با اصول هندسي اشتفلرين (Stoflerin( 1 و رگيومونتانوس (Regiomontanus( مقايسه كرده، وضعيت و كيفيت زاويهها، وترها و مماسهاي آنها را با هم مقابله كرده، و پس از بررسي و مطالعه زياد دريافته، آنها در تمام جهات چنان مشابه يكدگرند كه گويي يكي از ديگري اقتباس شده، و به عبارت ديگر يكي مختصر ديگري ميباشد. با اين تفاوت كه مصنوع ايرانيان دقيقتر و آسانتر از صنعتگري اروپاييان است.
اكنون به چگونگي فنّ استخراج تقويم ميپردازم: ستارهشناسان ايراني همانند اخترگران اروپايي با نگرش به جداول حركات متوسّط ستارگان، و جدولهاي مربوط به معادلات، كسوف و خسوف، افتراق و اقتران كواكب و مناظر و مرايا را محاسبه ميكنند. امّا به سبب اين كه براي اين محاسبات و اندازه گيريها وسيلهاي جز جداول قديمي جيب ندارند، و روش استفاده از جدولهاي جيب طبيعي يا مصنوعي هندسي يا جبري را نميدانند، و از حلّ مثلثات كروي به قاعده موسوم به سه، در
______________________________
(1)- نام دو دانشمند معروف آلماني، اشتفلرين (Stoefflerin( مؤلف كتاب معتبري است در نجوم و هيأت كه ژان پير آن را به زبان فرانسوي برگردانده است. اين دانشمند در سال 1454 ميلادي- 833 خورشيدي متولّد شده و سال 1534- 913 خورشيدي- درگذشته است. امّا تأليفات ژان مولر كه به نام رگيو مونتانوس شهرت بيشتر دارد از اشتفلرين بيشتر است. مخصوصا كتابي كه در مثلثات نوشته حائز كمال اعتبار است. وي در سال 1436- 815 خورشيدي به دنيا آمده و سال 1476- 855 خورشيدي از دنيا رفته است.
ص: 1003
ميمانند در بسياري موارد مواجه با دشواري و سر در گمي ميشوند، و تنها روش سنجش و محاسبه ايرانيان در چنين موارد به كار گرفتن قانون ستين ميباشد. امّا چون جداول آنان طولاني است و نه كوتاه و مختصر، در يك مثلث يا ذوذنقه كه روي كاغذ رسم شده بر خلاف ما اروپاييان آسان نميتوانند عمل ضرب يا تقسيم را به انجام رسانند و گرفتار سر در گمي ميشوند، به همين سبب در جدول مورد استفاده آنان اگر كوچكترين اشتباهي باشد، يا خود ضمن محاسبه دچار اشتباه شوند، نتيجه و حاصل كارشان نادرست و بيفايده است، و من بارها شاهد اين پيشامد خسته كننده و ملال آور بودهام.
يگانه وسيله گاه شماري يا گاه نمايي ايرانيان تقويم است كه در آن اوضاع و احوال نخستين تا واپسين روز سال درج شده، و براي گاه شماري جز تقويم كه محتوي احكام نجومي و رياضي است وسيله ديگر ندارند. در تقويم جز از افتراق و اقتران ستارگان و شرح مناظر و مرايا و طول و عرض اجرام سماوي، و ديگر پديدههاي آسماني بسياري وقايع و حوادث فرضي و احتمالي مانند جنگ، قحطي يا فراواني و ارزاني، شيوع بيماري، روزهاي سعد و نحس براي تنظيم امور مسافرت و بسي چيزهاي ديگر كه آدمي در تمام طول زندگي با آن رو به رو تواند بود، در آن درج شده، و عامه مردم برنامه زندگي خود را اعّم از كلّي يا جزيي با مندرجات تقويم تنظيم ميكنند.
همچنان كه در گاهنامههاي ما ايّام جشن، عيد، و سوگواري منعكس است در تقاويم ايران نيز روزهاي شادي يا سوگواري معلوم شده است، و عيد ايرانيان دو گونه است. چنان كه اشاره كردم گاهنامههاي ايرانيان تقريبا مشابه تقاويم ماست.
اختلاف مهّم ميان اين دو يكي اين است كه ما فرنگيان دگرگونيها و حوادثي را كه طيّ سال يعني چهار فصل روي ميدهد به جاي خود و در فصول چهارگانه درج ميكنيم ولي ايرانيان كليّه پديدههاي آسماني را مربوط به دو فصل تابستان و زمستان و نتيجه انقلابات صيفي و شتوي ميدانند.
منجمان ايراني چند دستهاند. آنان چه مقيم پايتخت باشند و چه در شهرهاي بزرگ به سر برند هر سال تقويمي به نام خود استخراج ميكنند، و هر چند از هم به دورند هرگز احتمالات و احكامشان با هم مخالفت ندارد. حتّي در محاسبات سماوي نيز خلافي ميانشان نيست. آنان در تعيين و تنظيم كليّه احكام و احتمالات از
ص: 1004
حركات و تحوّلات ماه استفاده ميكنند، و مانند عامه مردمان بر اين اعتقادند كه اثر ماه در سرنوشت بشر و كره خاكي كه ما روي آن زندگي ميكنيم از خورشيد و ديگر اجرام فلكي بسي بيشتر است. زيرا خورشيد به سبب فاصله زيادش با زمين نميتواند در سرنوشت بشر تأثير بسيار داشته باشد.
تقويم پردازان ايران در پيشگوييهاي خود راه و روش منجمان ديگر را پيروي و دنبال ميكنند، و هميشه در مقام عرضه احكام و پيشگوييهاي خويش، اصطلاحات، جملات و كلمات مبهم و دو پهلو و قابل تعبير و تغيير به كار ميبرند تا اگر واجب آيد بر خلاف آنچه گفتهاند و نوشتهاند سخن بگويند و حجت آورند استيضاح نشوند، و مشتشان باز نگردد. آنان به هنگام پيشگويي و تقرير احكام نجومي بيشتر از آنچه به آسمان مينگرند به زمين نگاه ميكنند و چنين مينمايند كه در كشف واقعات و حوادث آينده از وجود اشياء و آثاري كه روي زمين وجود دارند بيشتر و آسانتر از روشنان فلكي و گردش اجرام سماوي استفاده ميكنند.
بيشتر پيشگوييهاي ستارهشناسان ايران، بتخصيص نظرات احتمالي آنان در مورد تحوّلات فلكي در بهار و زمستان و چگونگي محصول غلات راست و درست از كار در ميآيد. زيرا آب و هواي ايران مانند اوضاع جوي اروپا متغيّر نيست، و منجمان بدون نگراني و با اطمينان خاطر ميتوانند مخصوصا وفور يا نقصان غلات را پيشگويي كنند، و با نگرش عميق به وضع محصول كه كمي يا زيادي آن در كليّه حالات و مراتب زندگي آنان تأثير مستقيم دارد، در سالي كه محصول فراوان بوده پيشبيني ميكنند بيماري كم، و مسافرت زياد ميشود، محبّت مردم نسبت به هم افزايش مييابد، و پيشرفت فني و صنعتيشان رو به كمال ميرود.
چون اخترگران در دربار پادشاه قرب و منزلت زياد دارند و نظرات و گفتههاشان مسموع است و همه صاحب نفوذ ميباشند، در جامعه نيز داراي احترام و اعتبارند، از پيشگوييهاي مهم ترس و ابا ندارند. در مثل با روانكاوي و شناسايي دقيق خصائص و تمايلات روحي و اخلاقي پادشاه به خطا پوشي يا خشم راندن، و تشخيص حالات و صفات وزيران او در ثبات رأي يا تزلزل فكر و انديشه ميتوانند درباره بسيار مسائل پيشگويي كنند، و چون هيچ سال نميگذرد كه پادشاه بر چند تن از وزيران و نزديكان خود خشم نگيرد و آنان را نكشد، منجم ميتواند وقوع چنين حوادث را در پيشگوييهاي خود بگنجاند. به سخن ديگر چون اين وقايع قطعا به وقوع
ص: 1005
ميپيوندد منجمان به پيشگويي آن دلير ميشوند، بنابراين صرف نظر از حرمت و عزتي كه اخترگران در دربار دارند، ميتوان پيشگوييهاي آنان را نوعي حقه بازي، دروغزني و فريبكاري تصوّر كرد.
ستارهشناسان و منجماني كه در دربار شاه حرمتشان از ديگر همكارانشان افزونتر است محتاطتر، آهستهروتر و مصلحت انديشترند، و پيشگوييهايي نميكنند كه خلاف آنها اتفاق افتد، و مورد سرزنش قرار گيرند. با اين همه غالبا ميان آنان يكي پيدا ميشود كه مانند افراد هوش و خرد از دست داده گاهنامه خود را از پيشگوييها و احكام و اخبار ناخوشايند پر ميكند، و اين بدان جهت است كه اخترگران در اظهار پيشگوييهاي خويش آزادي مطلق دارند، و از قيد و بندهايي كه در كشورهاي ديگر براي منجمان وجود دارد رها هستند، و به استظهار همين آزادي هر چه بخواهند بر زبان قلم ميآورند، و اگر احكامشان غلط يا خلاف افتد هرگز نگران و شرمسار نميشوند و هيچ كس به آنان درشتي و سرزنش نميكند.
در اين باره خاطرهاي دارم و آن چنان است كه در آغاز پادشاهي شاه سليمان سوّم منجمان دربار به اتفاق پيشگويي و اعلام كردند كه عمر پادشاه بيش از شش سال نميپايد، و پس از سپري شدن اين مدت ميميرد. و بيآنكه از كسي يا مقامي بهراسند اين خبر وحشت انگيز را پراگندند، و من اين خبر را از زبان يكي از آنان كه مايل بود يكي از افراد تبعه بيگانه آن را بشنود، شنيدم. شاه سليمان در دومين سال سلطنتش شيخ علي خان را كه بزرگ مردي عمر پيموده، روشن نظر، خداجوي و ستوده كار بود صدر اعظم خويش كرد، و اخترگران در همان وقت به اتفاق پيش بيني كردند كه مدت صدارت وي بيش از يك سال نميپايد، و در سال 1680 به اروپا بازگشتم. پادشاه و صدر اعظمش همچنان بر مقام خود بودند. گر چه شيخ علي خان پس از دو سال صدارت مورد خشم و سخط پادشاه قرار گرفت، و مدتي خانه نشين شد، امّا دگر بار مقام خود را باز يافت، و ستارهشناسان همين عزل موقت صدر اعظم را دليل صحّت پيشگويي خود شمردند.
روابط و مناسبات اخترگران و پزشكان دربار نسبت به هم دوستانه نيست، و هر دسته دايم به ازدياد دارايي و بالا بردن هر چه بيشتر مقام خود ميكوشند. پزشكان معتقدند براي درمان كردن بيماران سخت بايد نخست بيماري را شناخت و زان پس با به كار بردن داروهاي مناسب به دفع مرض پرداخت. امّا اخترشناسان را رأي و
ص: 1006
عقيدتي ديگر است و ميگويند نخست بايد به گردش روشنان فلكي نگريست، و تشخيص داد كه آيا مراجعه به پزشك و به كار بردن دوا سودمند، يا بدون فايده است، و در صورتي كه سير اجرام فلكي مسعود بود بدين دو كار اقدام كرد.
به ياد دارم روزي از زبان ستارهشناسي شنيدم كه گفت: روش عمل ما اخترگران در درمان كردن بيماران با شيوه كار پزشكان كاملا مغايرت دارد و حاصل و نتيجه آن چنانست كه اگر ما در عمل خويش به راه خطا رويم گردش آسمان آن را نمايان ميكند، امّا اگر پزشكان در كار خود اشتباه كنند، خاك آن را ميپوشاند.
منجمان گاه شمارهاي خود را در اوايل ماه مارس مقارن با عيد نوروز منتشر ميكنند، و اخترگران دربار مقارن اين زمان تقويم خود را كه به قطع رحلي كوچك نوشتهاند، و به گونهاي زيبا به انواع تزيينهاي متناسب آراستهاند به پادشاه و وزيران تقديم ميكنند، و من يكي از آنها را كه در سال 1668 به پادشاه تقديم شده بود و اين نخستين گاه شماري بود كه به وي داده بودند با خود به اروپا بردم. سراسر صفحات اين تقويم با خطوط و جدولهايي به رنگهاي زرين و سرخ و لاجوردين تزيين يافته و حاشيههاي آن داراي مينياتورهاي بسيار ظريفي است كه غالب آنها با موهاي باريكي نقش شده، و سراسر صفحاتش كه در آنها صورت اجرام فلكي نموده شده حاشيههاي پهن و نقاشيهاي جالب دارد.
هر ستارهشناسي دوازده نسخه تقويم كه علم النجم نيز ناميده ميشود براي اهدا آماده ميكند. و دور نيست كلمه آلماناش فرنگي نيز از لفظ علم النجم گرفته شده باشد.
منجم ميان محرراني كه از وجودشان براي نوشتن تقويم استفاده كرده براي فروختن نسخههاي اضافي علم النجم ميگمارد، و پول آن را ميگيرد. تقاويم مزيّن به جداول رنگين و نقاشيهاي زيبا سه تا چهار اكو، و تقويمهاي ساده و فاقد مقدمه و توضيحات اضافي يك اكو قيمت دارند. زيرا براي نوشتن آنها وقت كمتري صرف ميشود. هر كس قادر به خريدن تقويم باشد يك نسخه آن را ميخرد. زيرا عامه مردم برنامه زندگي خود را موافق احكام و «شايد، نشايدهاي تقويم» تنظيم ميكنند. به سخن ديگر همچنان كه پيروي از احكام قرآن را واجب ميشمارند، توجّه به مندرجات تقاويم را بيآن كه درباره مطالب آن غور و بررسي كنند ضروري ميدانند.
تعليم دانش ستارهشناسي بدين صورت بيهوده و مبتذل و گمراه كننده در
ص: 1007
كشورهاي ديگر، از طريق مذهب و قوانين مربوط به سياست كشوري منع شده، و چون در ايران بر عكس، به اخترگران ارج بسيار مينهند در ظواهر علم تنجيم پيشرفت حاصل كردهاند، امّا آگاهي ايشان به اصول و حقايق علم نجوم بيش از آشنايي منجمان اروپايي نيست.
من اكنون يك نسخه تقويم سال 1077 هجري را كه آغاز آن بيست و يكم مارس 1666 ميلادي و داراي دوازده برگ است در اختيار دارم. مندرجات اين تقويم بنا به شيوه تنظيم منجمان ايراني به دو قسمت احتمالات و احكام نجومي، و چگونگي سير سيّارات و ثوابت قسمت شده است.
مهمترين قسمت هر تقويم شرح احكام و اختيارات، و بيشتر صفحاتش متضمن همين مطالب است و چنين مينمايد كه آنچه در بخش محاسبات اجرام فلكي آمده به منظور روشنگري مفاهيم بخش ديگر آمده است.
در اوّل، مقدمهاي نسبة طولاني و متكلّف و پر طمطراق دارد كه گر چه به نثر است، نظم مينمايد، و شامل اخبار و احكام سال نو در همه بسيط زمين ميباشد.
مقدمه با بسم اللّه الرحمن الرحيم آغاز ميگردد، و زير آن با خط درشتتر نوشته شده:
جدول پيشگوييهايي كه در اين سال در سراسر جهان به وقوع ميپيوندد. مقدمه شامل چهار قسمت است. قسمت اوّل به سپاسگزاري از مواهب عظيم و بيشمار پروردگار، آفريننده كرات عظيم گردنده، و آسمانها، خالق آدميان، پديد آورنده ديگر هستيها و شكرگزاري و سپاسگري از خالقي است كه گوهر گرانبهاي معرفت را به آدميان عطا فرموده تا از بركت آن با توجّه به سير كواكب نيك و بد امور را از يكدگر باز شناسند. سپاس بيپايان و بيشمار به خالق روزي ده و عظيمي كه در اقيانوس بيكران عطاياي نامحدود خود آدميان را به احسن تقويم آفريده و گوهر وجودشان را به سرمايه عقل گرانبار كرده تا دانش اندوزي و هنرآموزي برايشان آسان شود. پروردگار بزرگي كه همه هستيها از اوست، و درخور هر گونه ستايش و نيايش ميباشد. ذات يگانهاي كه در اقيانوس بيانتهاي جهان هستي گنجينه معرفت را در كشتي وجود آدمي به وديعت نهاده ....
قسمت دوّم در مدح و نعت حضرت پيغمبر و ائمه اطهار و حقانيت دين اسلام و بزرگداشت آنست؛ و قسمت سوّم در تمنا و آرزومندي براي مرادمندي و تندرستي همه طبقات مردم ايران بالاخص سلامت و عظمت شاهنشاه است كه با كلمات و
ص: 1008
جملات مدح آميز ذكر گرديده است، و من نمونههايي از آن را در فصل مربوط به سازمانهاي دولت و حكومت ميآورم.
قسمت چهارم مقدمه، شارح مجموع پيشگوييهايي است كه در آن سال در سراسر گيتي روي ميدهد و بيانگر سيزده نكته است. نخست شرح كليه حوادثي كه در همه كشورهاي روي زمين بر اطلاق، و به تخصيص در ايران به وقوع ميپيوندد، و گفتني است كه پيشگوييهاي مربوط به ايران بيشتر خير و بركت فراوان است، و بر عكس آنچه درباره ممالك بيگانه پيشگويي شده حوادث شوم و بلا آفرين ميباشد.
و كشورهايي كه مشمول پيشگوييهاي منجمان ايراني قرار ميگيرند عبارتند از عثماني كه در آن به نحوي كنايت آميز به جهان مسيحيت نيز اشاره شده است. هند كه مرزش تا سرزمين چين ادامه دارد. اميرنشين بلخ، ماوراء النهر، تركستان يا تاتارستان كبير.
نكته دوّم دلالت دارد كه آن سال بر مراد اهل دانش ميگردد، و بر علماي دين روزگار به سختي و تلخي ميگذرد؛ نكته سوّم كه درباره اوضاع و احوال صدر اعظم، وزيران، حاكمان ايالات، صاحب منصبان سپاه و ديگر جاهمندان و بزرگان است دلالت بر آن دارد كه به يمن حسن تدبير و كفايت رأي در آن سال به موفقيتهاي عظيم نايل ميشوند امّا در ميان آنان نامؤمنان و خيانتگراني ظهور ميكنند كه به جرم زشتكاري راهي ديار عدم ميشوند.
نكته چهارم گوياي احوال منشيان، مأموران ماليه، محصلان وصول ماليات، مقاطعه كاران، اجاره داران و كار پردازان، و شارح خطراتي است كه در آن سال بدان گرفتار ميآيند، و پيشگويي ميشود كه بسياري از آنها مقام و موقع اجتماعي و دارايي خود را از دست ميدهند.
بند پنجم ناظر بر احوال كشاورزان و زاهدان دل از دنيا بريده و درويشان است، و پيش بيني شده كه در هفتههاي نيمه اول سال روزگارشان به خرمي و آسايش و فرهمندي ميگذرد، امّا در نيمه دوّم سال به سبب خودداري از دادن سهم اربابان كار و بارشان به سختي و تلخي ميانجامد. امّا در مورد زاهدان و پارسايان عزلت گزين بيشتر آنها ترك گوشه نشيني ميكنند، و به اجتماع ميپيوندند، و بسياري نيز رو به دنياي ديگر مينهند.
در بند ششم از زنان و موقع اجتماعي آنان سخن رفته و پيش بيني شده كه در تمام طول آن سال موجبات شادماني و انبساط خاطرشان كمتر ميسّر ميشود، و
ص: 1009
همسرانشان كمتر به آنان ميپردازند. به ندرت بار ميگيرند، و بار نهادن بر آنان دشوار و خطرناك ميگردد. در بند ششم پيش بيني شده كه در آن سال روزگار عامه مردم همواره قرين راحت و فراخي نعمت خواهد بود، و صنعتگران و پيشهوران از هنر و زحمت خود درآمد بسيار به دست ميآورند؛ و برعكس سفيران و مأموران سياسي در پيشبرد مقاصد خود دچار مشكلات عظيم ميشوند، و از گشودن گرههايي كه در كارشان افتاده درميمانند.
نكته هفتم بر اين دلالت دارد كه در آن سال زايش گلههاي اسب و گوسفند زياد است و كره اسبها همه تنومند و زيبا خواهند بود.
بند نهم مشعر بر آنست كه در آن سال بر اثر زهر ناشناختهاي كه در بسياري از جاها انتشار مييابد مردم به بيماريهاي دير درمان گرفتار ميآيند؛ و در ماده دهم پيش بيني شده سال نو در فصل پاييز سرما زودتر و سختتر از راه ميرسد و مردم براي صيانت خود بايد پانزده روز زودتر از موقع معين لباس گرم بپوشند.
بند يازدهم گوياي چگونگي درو و بهاي غلات و صيفيجات و سردرختيها، و بهاي آنهاست از جمله درباره پنبه، خربزه، ميوههاي هستهدار و باقلا و خيار و انگور، روغن، كره، خرما، قند مطالبي درج شده، و آمده است كه در اين سال جنس پنبه لطيفتر و رنگشان سفيدتر خواهد بود. خوردن هندوانه و خربزه زيانمند نيست، امّا از مصرف كردن خيار تا زماني كه به حد طبيعي رشد نكرده بايد خودداري ورزيد زيرا امسال اين ميوه ديرتر از حدّ معمول ميرسد.
نكته سيزدهم از مقدمه مشعر بر اينست كه گردش ستارگان و اوضاع كواكب دلالت بر اين دارد كه در اين سال جنگهاي خونين و حوادث سهمگين، طغيانها و شورشهاي عظيمي به وقوع ميپيوندد كه جلوگيري از خطرات و خسارات آن دشوار است؛ اما سرانجام به لطف پروردگار و با بردباري و شكيبايي همه فتنهها فرو مينشيند.
در آغاز و پايان ديباچه و بالا و پايين همه صفحات كلمات قصاري مانند:
خدا بر همه امور دانا و بر هر كار تواناست؛ پروردگارا، جز آنچه تو به ما آموختهاي چيزي نميدانيم؛ مالك همه هستيها خداست؛ خدا داناست؛ درج شده، و جمله اخير در پايان مجموع پيشگوييها و احكام نجومي ميآيد.
پس از مقدمه سي و چهار جدول آمده كه بيست و شش جدول آن اختصاص
ص: 1010
به تقويم نجومي دوازده ماه سال و روزهاي اضافي آنست. و چون اين جداول ماهانه كاملا مشابه و قرين يكدگرند من فقط به شرح يكي از آنها ميپردازم؛ و ميافزايم كه من بر اين جدول نه گانه سه جدول اهلّه روزانه قمر و برآمدن و صعود خورشيد به افق اصفهان افزودهام، و نيز بر اين همه آنچه را كه براي درك و فهم اين جدولها ضروري باشد اضافه ميكنم. شكلهاي يك و دو و سه براي تعيين روز نسبت به گردش ماه در منطقة البروج و مقارنه و مقابله با شش كوكب، همچنين تعيين سعد و نحس، يا يكساني امور در همه ايام ميباشد، و «س» علامت سعد، و «ن» نشان نحس و «ه» نشان همساني است.
پيش از اين به مناسبت ياد كردهام كه در تفأل و طالع نگري به صعود و نزول و سير خورشيد اعتنا نميكنند بلكه هميشه براي آگاه شدن بر سرنوشت خود و آنچه در پيش دارند موقع و جهت حركت ماه را ميسنجند.
ايرانيان بر عموم اسير بند خرافاتند، و براي دست زدن به هر كار نخست به تقويم مينگرند، و پيش از فرا رسيدن ساعت سعد به هيچ كار آغاز نمينهند. به سخن ديگر اعتقاد ايشان به تأثير حركت ماه و ديگر اجرام سماوي در زندگيشان به قدر كشورشان قدمت دارد.
ايرانيان زمان باستان بر اين اعتقاد بودند كه هر چه در جهان روي ميدهد فرشتگان اداره ميكنند، و هر روز سرنوشت و تقديري خاص و تغيير ناپذير دارد. موبدان و مغان ستاره شناس حوادث و احتمالات هر سال را تعيين ميكردند، همان كاري كه اخترگران به وسيله تقويم نشر ميكنند.
تصوير چهارم داراي دو قسمت جداگانه و متمايز از يكدگر است. در قسمت نخستين وضع تاريخ نجومي تاتارهاي ساكن مشرق ايران نموده شده با شرح پيشگوييهاي سال نو، بر مبناي تاريخ خودشان، و قسمت ديگر شرح نخستين روز ماههاي نيمه اول سال آنها به نسبت به افق محل؛ و چنان كه تصوير نشان ميدهد تاريخ، و به عبارت گوياتر تقويم تركان تاتار مشتمل بر دوازده سال است كه نام تركي دارند، و بر حسب ترتيب در جدول نشان داده شدهاند. مردماني كه در پيشگوييهاي اين بخش ختا و ايغور ناميده شدهاند در جدولهاي نجومي و احتمالات ديگر تركان خوانده شدهاند.
تركان جمع كلمه ترك است و در مشرق زمين به مردماني خطاب ميشود كه
ص: 1011
در مناطق شمالي آسيا در سرزمين ميان درياي قزوين [درياي خزر] ايران، هند، و چين مسكن دارند و ربطي به مردمان امپراتوري عثماني كه به طور كلي ترك ناميده ميشوند ندارند. زيرا عثمانيها از تركستان واقع در شمال آسيا به محل سكونت فعلي خود تاختهاند و بر روميها مسلط شدهاند و بدين جهت است كه مردمان مشرق زمين آنان را رومي مينامند. «1» ختاييان در سرزميني نزديك چين، و ايغورها كه تركان نيز خوانده ميشوند، در تركستان سكونت دارند.
ظاهرا تقويم مبتني بر محاسبه دوازده سال كه تا حدي مشابهت به المپيادهاي يونان باستان دارد كهنترين روش محاسبه ماه و سال به رسم تاتارهاست. مبناي اين تقويم كه من به كنه و اساس آن راه نيافتهام مبتني بر گردش ماه ميباشد، و ظاهرا چنين مينمايد كه پيش از اسلام نيز معمول بوده است. زيرا ميان اسامي اين سالهاي دوازده گانه نامهايي چون خوك وجود دارد كه در نظر مسلمانان پليد و ناپاك ميباشد. به هر روي چنان كه پيش از اين اشاره كردم ظاهرا اين تقويم چندان قديمي است كه شايد در زمان بدويت كه فراسوي گيتي سكونت داشتهاند تنظيم و معمول شده است؛ و اين گمان من مبتني بر اينست كه جماعات بسياري از هنديان از قبيل مالايها كه در قسمت جنوبي هند سكونت دارند، سياميها، تنكنيها از همين تقويمهاي دوازده ساله استفاده ميكنند.
ايرانيان نيز در محاسبات مالي خود از همين تقاويم سود ميجويند. و ابتداي سنوات مالي را با انطباق سالهاي تركي، اول محرّم سال اسب، (يوئتئيل) 1076 هجري قمري به حساب ميآورند. «2» زيرا ايرانيان نيز مانند تركها از سرزمين پر وسعت تركستان به ايران آمدهاند و رحل اقامت افگندهاند، بنابراين بديع و عجيب نيست كه آداب و سنن مرسوم خاستگاه كهن خويش را همچنان تازه نگهدارند.
برخي از محققان بر اين اعتقادند كه نامگزاري سال و ماه، حتي هفتهها و ماهها و روزها به اسم حيوانات نشانگر بت پرستي آن اقوام در اعصار كهن است، و در مجموع اين نامگزاريها به منظور جاودان ماندن ياد حيواناتي است كه به مناسبتهاي مختلف در اوقات متفاوت در برابر بتها قربان شدهاند.
______________________________
(1)- روم شرقي، بيزانس
(2)- اول محرم 1076 مطابق 14 ژوييه 1644 بوده است.
ص: 1012
اين نكته نيز گفتني است كه تركان معتقدند عمر زمين از نهصد هزار قرن درميگذرد اما درگاه شمارهاي آنان واقعهاي كه قدمت آن به پنجاه قرن پيش برسد وجود ندارد. «1»
تركان عهود و اعصار تاريخ خود را با واحد ده هزار سال ميسنجند، هر كدام را به دورههاي صد و هشتاد سال تقسيم ميكنند، و نيز هر دوره را سه بخش مينمايند بخش اول را شانوك وانك (Chanoc Vanc( بخش دوم را (Concvanc( و سومين بخش را (Chaven Vanc( مينامند. آنان زمان و به عبارت روشنتر تاريخ خود را با محاسبه اين دورههاي سه گانه ميسنجند.
در روزگاران گذشته تركان سالهاي خود را با محاسبه گردش خورشيد ميسنجيدند يعني سالهاشان سال شمسي بود و هر سال را به بيست و چهار ماه پانزده روز تقسيم ميكردند؛ «2» به سخن ديگر به جاي هفته «پانزدهه» داشتند. اين شيوه گاه شماري تا زماني كه دين اسلام در سرزمين تركان نفوذ كلي يافت معمول بود، و قريب سيصد سال ميگذرد كه آنان نيز به روش مسلمانان در گاه شماري سالهاي قمري را به حساب ميآورند.
پنجمين تصوير نشان دهنده شش ماه نو در نيمه دوم سال و بحث در موضوع اجرام فلكي در سال نو بر حسب تخمين و تقويم جديد و قديم است كه اكنون به شرح آن ميپردازم.
كهنترين روش گاه شماري معمول ميان مردم مشرق زمين بتخصيص ميان اعراب نگرش به حركت خورشيد و محاسبه مدت آن از وقت سر زدن خورشيد تا هنگام فرو رفتن آن در افق بود، و مدت شب فاصله زمان از گاه غروب آفتاب تا طلوع خورشيد بود. آنان مانند ما اروپاييان شبان روز را به بيست و چهار ساعت تقسيم نميكردند، بل كه هم شب و هم روز را به چهار قسمت سه ساعتي بخش ميكردند همچنين مدت هر ماه را بر حسب تحولات ظاهري قمر از ابتداي هلال هر بار تا ظهور هلال ديگر به حساب
______________________________
(1) مردمان ختا عمر جهان را 860، 639، 88 سال شمسي حساب ميكنند.
(2)- هنديها نيز در زمان قديم هر ماه قمري را به دو قسمت پانزده روزه تقسيم ميكردند. قسمت اول از اول ماه تا بدر كامل ادامه داشت و به آن سو كلاپاكشاه (SouKla PaKchah(- پر سفيد- ميگفتند، و قسمت دوم فاصله زماني ميان بدر و آخر ماه بود و آن را كريشناپاكشاه (PaKchah Krichna(- پر سياه مينامندند.
ص: 1013
ميآوردند، و طول هر سال را دوازده ماه يا ظهور دوازده هلال محاسبه ميكردند. و من در تمام طول مدتي كه در سفر بودهام، و هر جا گذر كردهام به جايي نرسيدهام كه زمان را نسبت به هفته حساب نكنند، و يگانه اختلاف در روز آغاز هفته است. بدين معني كه في المثل مسلمانان ابتداي هفته را جمعه، يهوديان شنبه و مسيحيان يكشنبه، و جماعتي ديگر سهشنبه ميدانند. مسلمانان جز روز جمعه كه به معني روز اجتماع است، و در آن روز براي گزاردن نماز جماعت و ستايش خداي بزرگ فراهم ميآيند ديگر روزهاي هفته را شنبه ميخوانند: شنبه، يكشنبه، دوشنبه، تا آخر. و شنبه كلمهاي از فارسي باستان است و از لفظ شمس كه به معني درخشنده و تابان است، اقتباس شده است. «1»
ايرانيان حساب ماه و سال را دو گونه بر حسب سال قمري و سال شمسي نگاه ميدارند، و در زمان حاضر عامه مردم هر تاريخي را نسبت به سال قمري ميسنجند.
چنان كه پيش از اين نيز اشاره كردهام مدّت هر سال قمري برابر دوازده بار اقتران ماه و خورشيد ميباشد. ماههاي قمري بعضي بيست و نه روز و برخي سي روز ميباشند.
ماههاي بيست و نه روزه را ماه ناتمام، و سي روزه را ماه تمام يا كامل ميگويند.
ماههاي تمام و ناتمام در پي هم يا يك در ميان نيستند و نظم معين ندارند. هر سال قمري در بردارنده سيصد و پنجاه و چهار روز و هشت ساعت و چهل و پنج دقيقه است، از اين رو سده ايشان نزديك سه سال و چهار ماه كوتاهتر از قرن ماست.
اين نيز گفتني است كه ايرانيان براي خود كره ماه و مدت يك ماه يك كلمه واحد «ماه» بيشتر ندارند، و دور نيست كلمه مني (Meni( يوناني كه به معني ماه است از اصطلاح ماه نو فارسي گرفته شده باشد.
گفتني است كه ايرانيان ميان دو معني ماه، دو مفهوم طبيعي و مصنوعي آن را اراده ميكنند. بدين شرح كه ماه مصنوعي از زماني آغاز ميگردد كه ماه نو به قياس و حساب در آسمان باشد، اما ابتداي ماه طبيعي زماني است كه هلال ماه به چشم ديده
______________________________
(1)- گمان شاردن در اين مورد بر خطاست. زيرا شمس كلمهايست عربي، و در زبان فارسي باستان لفظي بدين معني نبوده است. ظاهرا شنبه و شام متجانس و از يك ريشهاند. در زبان فارسي كنوني شنبه به معني شام است زيرا در قديم در ايران و بر اطلاق در مشرق زمين روزها از شب آغاز ميشده و قرنها براي بيان تاريخ واقعهاي مينوشتند فلان شب. اما اروپاييان بر خلاف از ابتداء روز را آغازگر شبانروز ميدانستهاند.
ص: 1014
شود؛ و ايرانيان آغاز ماه را به حسب ماه طبيعي ميسنجند يعني هنگامي كه هلال ماه به روشني در آسمان جلوهگري كند.
گاهي بر سر آغاز ماه ميان مردم اختلاف ميافتد زيرا هلال ماه در روز دوم و باشد كه در روز سوم رؤيت شود. به سخن ديگر دستهاي مدعي مشاهده هلال ميشوند، و دستهاي ديگر رؤيت آن را انكار ميكنند و ميگويند با وجود اين كه براي ديدن هلال ماه دقّت بسيار كردهاند آن را نيافتهاند. در چنين موارد تسليم احكام نجوم ميشوند، و به انتظار نمايان شدن هلال ماه نو ميمانند.
اين نيز گفتني است چون بر سر رؤيت و عدم رؤيت هلال ماه در آغاز هر ماه غالبا ميان مردم خلاف ميافتد ايرانيان به سبب مشخص نبودن تاريخ پيش از سپري شدن سه روز از آغاز هر ماه از انجام كردن هر معامله و عقد هر گونه قرارداد خودداري ميورزند يا كم انجام ميدهند. با اين همه تقويم و تاريخ سنواتي ايران هميشه منظم و دقيق است، و اگر هلال ماه در غروب روز بيست و نهم ديده نشود فردا را روز سيام محسوب ميدارند، و روز ديگر را اوّل ماه ميشمارند چنان كه در قرآن حكم بر اين است.
نكته ديگر اين كه چون هواي ايران بر خلاف هواي اروپا كه غالبا مه آلود و ابرناك است تقريبا هميشه صاف و درخشان و ديدن روشنان فلكي ميسر ميباشد مشاهده هلال ماه غالبا بيهيچ مانع و زحمت امكان مييابد. در هند به سبب وفور رطوبت آسمان غالبا پوشيده از مه ميباشد از اين رو وقتي كه ساعت پديدار آمدن ماه نو فرا ميرسد در هر جا عده زيادي براي ديدن ماه نو بر بامها و منارهها ميروند، و وقتي به ديدن هلال موفق شدند با شليك گلوله توپ يا تفنگ اين مژده را به ديگر مردمان ميرسانند. اما در ايران رؤيت هلال غالبا آسان ميسر ميشود. ملايان پس از خواندن نماز مغرب بالاي بام مسجد ميروند و به محض مشاهده هلال ماه با صداي بلند مردم را آگاه، و همه شادي ميكنند.
راستي اينست كه چون گاه شماري بر حسب گردش و تحولات ماه سادهترين و طبيعيترين روش سنجش زمان است و نياز به دانش و داشتن ابزارهاي ستارهشناسي و تنظيم جدولهاي فلكي ندارد، و كافي است كه آدمي براي ديدن هلال سرش را به سوي آسمان بالا كند از قديمترين زمان وسيله گاه شناسي بوده، اما تقويم تاريخ بر حسب سال شمسي مورد توجه و عمل اخترگران، مسيحيان و گبران كه نياكان
ص: 1015
ايرانيان بودهاند و آتش ميپرستيدهاند بوده است.
گاه شماري قمري تقويم مشترك ميان كليه مسلمانان اعم از هر ملت و هر طبقه و هر صنف ميباشد؛ و آن را ماه شريعت ميخوانند، يعني ماه شرعي و قانوني، همچنين مفهوم روشني و تابندگي از آن استنباط ميشود. اين كلمه از لفظ شراع گرفته شده كه در زبان عبري به معني ماه ميباشد.
نام ماههاي قمري را حضرت محمّد تعيين كرده و هم او نظم و ترتيبشان داده زيرا پيش از او ماههاي قمري ميان قبايل مختلف عرب اسامي مختلف و نظام متفاوت داشت؛ و اقوام عرب زمان جاهليت ماهها را به اسم بتهاي خود نامگزاري كرده بودند، و پس از اين كه اعراب مسلمان شدند حضرت رسول نام ماهها را بدين صورت كه هست به ايشان آموخت. اما گروهي از محققان معتقدند اين حضرت محمد نبود كه اين اسامي را بر اين ماهها نهاد بلكه كلاب بن مره جدّ سوم پيغمبر با توجه به محصولاتي كه در هر يك اين ماهها به دست ميآيد نام مناسبي براي آنها انتخاب كرد، و پيغمبر آن اسامي را تأييد و تسجيل نموده است. و من اكنون به اختصار معني اسم هر ماه و صفت آن را ياد ميكنم.
نخستين ماه محرّم ناميده ميشود و به معني ماه حرام است زيرا محرم يكي از چهار ماهي است كه در طول آن ماهها دشمني و جنگ و كشتار ميان قبايل ممنوع بوده، مردم سلاح خود را به نشان اين كه به كارشان نيست به قلاب ميآويختند، و با خيال آسوده، فارغ از تشويش و نگراني به كشتگري و چراندن اغنام و احشام ميپرداختند.
دومين ماه صفر و ملقب به مظفر يعني پيروزي است. زيرا در اين ماه اعراب به جنگ، و به عبارت رساتر به نهب و غارت ميپرداختند. زيرا جنگهاي اعراب جز راه زني و تاراجگري چيزي نبود.
در عجايب المخلوقات آمده كه پادشاهان قديم عرب همان سان كه ايرانيان روزهاي نوروز جشن ميگرفتند، روز دهم محرم به شادي مينشستند، و بر اين اعتقاد بودند كه پروردگار در آن روز گناه نافرماني آدم و حوا را بخشيد. توفان نوح فرو نشست. سليمان به تخت سلطنت برآمد، و فرعون و لشكريانش در آب غرقه شدند.
سالها بعد وقتي در چنين روز حضرت حسين بن علي كشته شد شيعيان به سوگواري نشستند و قرنهاست كه عاشورا را روزي نامبارك و غم انگيز ميشمارند.
ص: 1016
چهار ماه دنبال اين دو، ربيع الاول، ربيع الثاني، جمادي الاولي، جمادي الثاني است. ربيع به معني طراوت و سرسبزي و خرمي است. زيرا روز نامگزاري ماهها مصادف با ايام پاييز بود. تازيان فصل بعد از تابستان را پاييز نميگفتند و آن را بهار دوم ميناميدند. بنابراين سال عربها از تابستان و زمستان و دو بهار تشكيل ميشد كه بهار اول پس از زمستان و بهار دوم بعد از تابستان فرا ميرسيد.
جمادي از لفظ جمد اشتقاق يافته و به معني يخبندان و انجماد است و اين رسم كه دو ماه را به يك اسم مينامند در مشرق زمين سابقه كهن دارد و مقتبس از سريانيهاست.
رجب هفتمين ماه و به معني سربلندي و افتخار و كمال زيبايي است. اعراب زمان جاهليّت در اين ماه روزه ميگرفتند. در تمام مدّت اين ماه شمشيرها در نيام بود، و ترك خونريزي و جنگ ميكردند؛ و رجب را ماه خدا يا ماه خاموشي و آرامش ميشمردند.
هشتمين ماه، شعبان، ملقب به معظم و به معني انشعاب و تفرقه است، و اين نام از آن يافته كه در زمان نامگزاري اين ماه مردمان براي چراندن احشام خود پراگنده شده بودند.
نهمين ماه سال قمري رمضان، و به معناي گرماي شديد است. زيرا در شدت گرماي تابستان نامگزاري شده. لقب اين ماه مبارك است. زيرا در اين ماه همه مسلمانان روزه ميگيرند و نيز چون در اين ماه از ازدواج خودداري ميورزند به آن ماه صيام هم ميگويند.
دهمين ماه شوال نام دارد كه به معني جستن و پرش شتر است كه بر اثر حرارت غريزي چنين ميكنند. دو ماه آخر سال قمري به سببي كه قبلا اشاره كردهام حرام نام دارد. نخستين اين دو ماه ذوالقعده، و دومين ذوالحجه نام دارد. ذوالقعده به معني توقف و عدم تحرك و ذوالحجه به معني اعتراف كردن است زيرا در اين ماه مردم براي زيارت و دعا كردن جمع ميشوند.
اگر به دقت به تصوير بنگريد درمييابيد كه ماهها بر اساس زمان كمال آنها تنظيم نيافته بلكه متناسب با رؤيت اهلهشان در آسمان نموده و شرح شده كه ماه با چه هلال و با چه بزرگي ظاهر ميشود و در چه روزي از ايام هفته پديدار ميگردد، و با توجه بدين نكات ميتوان دريافت كه هلال ماه در اسمان ايران آن گاه نمايان ميگردد
ص: 1017
كه در ده درجه آفتاب قرار گيرد، و در اصطلاح اخترگران ايران، هر زمان ماه در چهارده درجه آفتاب واقع شود رؤيت جزيي يا متوسط خواهد بود، و رؤيت كلي زماني حاصل ميگردد كه ماه در بيست درجه نسبت به آفتاب قرار گيرد.
اين نكته نيز گفتني است كه گر چه در ايران گاه شماري به حسب سال قمري يعني محاسبه گردش ماه انجام ميگيرد نوروز كه باشكوهترين و كهنترين عيدهاي ايرانيان است در اولين روز نخستين ماه سال شمسي برگزار ميشود، و دين اسلام با همه نفوذش آن توانايي نيافته كه در اين جشن رخنه يابد و از اعتبار و عظمتش بكاهد، و به اعتقاد من بزرگترين عامل تثبيت اين عيد تقارن آن با مهمترين و خجستهترين روزهاي سال است. چه اگر جشن نوروز نسبت به سال قمري معين و محسوب ميشد اگر در سالي مقارن با تابستان بود پانزده سال بعد به زمستان ميافتاد؛ زيرا چنان كه پيش از اين اشاره كردم سالهاي قمري يازده روز از سالهاي شمسي كوتاهتر است.
همه مسلمانان جهان سال خود را به آيين ايرانيان آغاز ميكنند، و من جز هنديان كه هنوز هم شروع سالشان همزمان با اعتدال پاييزي است قومي نميشناسم كه از اين قاعده بيرون باشند.
مبداء تاريخ مسلمانان هجرت است كه به معني گريز، و رفتن از جايي به جاي ديگر ميباشد. و نيز به مهاجرت يهوديان ربط و اشارت دارد. حضرت محمد زماني كه دين خود را بر مردم مكه كه در آن جا به دنيا آمده بود آشكار كرد همشهريانش به آزار و ايذايش پرداختند، و چون دشمني مكيان بالا گرفت و قصد دستگيري و كشتنش كردند از مكه به مدينه مهاجرت كرد، «1» و اين واقعه يازده سال پيش از رحلت آن حضرت واقع شد. بنابراين مبداء تاريخ هجرت كه هنوز هم دنباله دارد بعد از ظهور دين اسلام معين شده است.
ايرانيان مسلمان هجرت را به نشان حرمتگزاري و بزرگداشت مبداء و آغاز برقراري نظم ميشمارند، و عهود پيش از هجرت را دوران خاويه، يا زمان آشفتگي و اختلاط عناصر و مواد ميشمارند. تاريخ هجري از روز پنجشنبه يازدهم سال 622 ميلادي يا روز بعد از آن آغاز ميشود، و آن مطابق است با سال 932 تاريخ اسكندري. درباره اين موضوع در فصول آينده به تفصيل سخن خواهم گفت، و اكنون
______________________________
(1)- حضرت پيغمبر دوشنبه دوازده روز مانده از ربيع الاول وارد مدينه شد.
ص: 1018
به اختصار ميگويم كه لفظ هجرت هم به معني صفّه و جاي بلند و مهتابي است و هم نام دو محل از عربستان كه از هم دورند.
اكنون به وصف و شرح سه نوع تاريخ ديگر ميپردازم. نخست تاريخ رومي كه ماه رومي خوانده ميشود. زيرا ماه در زبان فارسي هم به معني كره ماه است، و هم به معني مدت زماني كه ماه از حال هلال دگر بار به همان صورت درميآيد؛ و مراد از تاريخ رومي همان تاريخ اسكندري است كه مبداء آن تاريخ تولّد اوست؛ و در يكي از روزهاي دوشنبه قرن پنجم از تاريخ بخت نصر كه كهنترين تاريخ جهان است، اتفاق افتاده است.
سال رومي يا اسكندري شمسي است، و اين تاريخ در سرتاسر امپراتوري عظيم اسكندر كه تا هند دامنه داشته رايج بوده است. يهوديان تاريخ اسكندر را تاريخ قراردادها ميناميدند، زيرا هر قرارداد و قباله كه تاريخ اسكندري نداشت فاقد ارزش و اعتبار بود. ماههاي سالهاي تاريخ اسكندري رومي ناميده ميشد، زيرا ايرانيان يونانيان را رومي ميخوانند، و مردم تركيه را رومي مينامند. و اين وجه تسميه بدان سبب است كه يا پايتخت امپراتوري عثماني در يونان بوده، و يا مركز حكومتشان در رم قرار داشته است! اما تركها خودشان را عثمانلو خطاب ميكنند، و بر اين اعتقادند كه از ملّت عثمان يكي از جانشينان اوليّه حضرت پيغمبر ميباشند. «1»
نام ماههاي تاريخ اسكندري، و اسامي ماههاي سرياني يكي است، زيرا مسيحيان سرزمينهاي عربي، همچنين كلدانيها، حبشيها، سوريها كه بر اطلاق سرياني ناميده ميشوند، و ما اروپاييان آنان را نسطوري و يعقوبي ميناميم از همين تاريخ اسكندري استفاده ميكنند.
بنا به رسم ايرانيان ترتيب ماههاي رومي چنين است. «2» تشرين اول كه ما اروپاييان به تصحيف تيسري (Tisri( ميگوييم؛ تشرين ثاني، كانون اول، كانون ثاني، شباط، آذر، نيسان، ايار، حزيران، تموز، آب، ايلول؛ و بنابراين تشرين اول
______________________________
(1)- نام كشور عثماني هيچ نسبتي با اسم عثمان سومين خليفه ندارد، و اين مملكت از آن اين نام را گرفته كه يكي از اميران تاتار به نام آتمان (Athman(- عثمان- آن را تشكيل داده است.
(2)- مدت ماههاي تركان شرقي چنين است: تشرين اول 31 روز، تشرين دوم سي روز، كانون اول 31 روز، كانون ثاني 31 روز، شباط 28 يا 29 روز، آذر 31 روز، نيسان سي روز، ايار 31 روز، حزيران سي روز، تموز 31 روز، آب 31 روز، ايلول سي روز.
ص: 1019
نخستين ماه سال و اول روزش مطابق يازدهم اكتبر مسيحي ميباشد؛ و طبق تقاويم ايراني، آغاز ماه نيسان هفتمين ماه سالهاي رومي با بيست و دومين روز پس از اعتدال ربيعي، و يازدهمين روز ماه آوريل مطابقت دارد.
در تورات مقدس فرمان بر اين رفته كه نخستين ماه سال نيسان است. عبريان همانند مصريان اين ماه را هفتمين ماه به حساب ميآوردند، و ايرانيان و تازيان تشرين اول را نخستين ماه سال ميدانستند. در آن روزگاران عبريان نيز همانند ملتهاي ديگر آغاز سال خود را با اعتدال خريفي مطابقت ميدادند. اما پس از آن كه از مصر بيرون آمدند خويش را ملت تازهاي انگاشتند، و فرمان حق بر ايشان نازل شد كه مبداء تاريخ خود را خروج از سرزمين فراعنه انتخاب كنند، و چون واقعه خروجشان از مصر در ماه نيسان اتفاق افتاده بود نخستين ماه و سال خود را ماه نيسان قرار دادند و آن با ماه مارس سال ميلادي مطابقت دارد.
از روي ديگر چون عبرانيان عادت كرده بودند كه سال خود را با ماه سپتامبر اروپاييان مطابقت دهند و خلاف فرمان خدا نيز نميتوانستند، دو گونه گاه شماري معمول داشتند، يكي را تقويم شرعي، و ديگري را تقويم عرفي ناميدند، و اين دومي با ماه تشرين اول آغاز ميشد. و اين نكته را از آن ايراد كردم كه مشكلات ناشي از اختلاف ميان تاريخ اسكندري و تورات توجيه شود.
دومين گاه شماري ايرانيان قديم از نخستين روز تاجگذاري يزدگرد پادشاه سيه ستاره و تيره روز ايران آغاز شد كه با روز سهشنبه 22 ربيع الاول يازدهمين سال هجري برابر اول كانون دوم سال 943 تاريخ اسكندري و يازدهم ژانويه سال 632 ميلادي مطابق بوده است. رسم و عادت ايرانيان قديم بر اين بود كه مبداء تاريخ خود را آغاز پادشاهي پادشاهان خود ميدانستند، و چون يزدگرد آخرين پادشاه ايران است، با اين كه هزار سال از سقوط شاهنشاهي ايران گذشته اين تاريخ همچنان به نام وي ميباشد.
برخي برآنند سال يزدگردي از آن همچنان به جا مانده تا خاطره غم انگيز تسلط تازيان بيتميز بر ايران كه در زمان پادشاهي اين شهريار تيره بخت مقارن با سال 650 ميلادي روي نموده قرنهاي متمادي به ياد فرزندان اين كشور باقي بماند.
ايرانيان پس از اينكه ناچار شدند ميهنشان را تسليم تازيان كنند با شاه خود رو به هند نهادند و تا نزديك رود هند پيش رفتند، و بعد از اين كه يزدگرد كشته شد
ص: 1020
چون پادشاه ديگر نداشتند در صدد تعيين مبداء تاريخ تازه برنيامدند. يزدگرد چون پسر نداشت در واپسين لحظات زندگي سلطنت را به دخترانش سپرد. چنان كه اشاره شد ايرانيان به منظور اين كه خاطره غم انگيز تسلط تازيان و نهب و غارت آنان در ذهنشان زنده بماند تاريخ يزدگردي را كه همزمان با آغاز شهرياري وي بوده همچنان گرامي ميدارند.
هر يك از ماههاي سال يزدگردي سي روز است، و ايرانيان به حساب كبيسه پنج روز به ماه دوم ميافزايند. كلدانيان و عبرانيان نيز بدين گونه عمل ميكردند.
آنچه بيشتر جلب نظر ميكند اينست كه ايرانيان در تاريخ يزدگردي ماهها را به هفتهها تقسيم نميكردند، بل كه هر يك از روزهاي سي گانه ماه نام خاصي داشته است. نام ماهها در دو تاريخ يزدگردي و خورشيدي يكسان بوده، ولي ترتيب آنها به هم شباهت نداشته است. زيرا سال يزدگردي در اعتدال خريفي يعني مقارن سپتامبر آغاز ميشده، اما آغاز ماه فروردين كه در هر دو گاه شماري نخستين ماه سال است در گاه شماري كنوني با بيستم مهر كه در هر دو تقويم ماه هفتم است انطباق مييابد، و حال آنكه در گاه شماري يزدگردي با دهم مهر تقويم كنوني منطبق است، و اين تبدلات و تغيرات درست مشابه اين است كه در ميان ملل اروپايي، مردماني ژوئيه را اولين ماه سال به حساب ميآوردند و در اين صورت ژوئيه اين گروه با ژانويه عامه مصادف بوده است.
دانشمندان ستاره شناس به منظور پيشگيري از اين اختلافات با افزودن كلمه باستاني به دنبال گاه شماري يزدگردي و اضافه كردن لفظ جلالي به دنبال گاه شماري كنوني آن دو را از يكديگر متمايز ميكنند.
سومين تاريخ گاه شماري تقويم جلال الدين ناميده ميشود، كه وسيله سلطان جلال الدين پادشاه دانشمند و اخترشناس نامي ابداع و تنظيم شده است «1».
جلال الدين لقب اين پادشاه و به معني مايه سربلندي و شكوه دين ميباشد. وي
______________________________
(1)- بر خلاف نوشته شاردن سلطان جلال الدين ملكشاه نه دانشمند بود نه اخترشناس و نه در اصلاح تقويم شركت داشته، بلكه وي عدهاي از دانشمندان علوم فلكي را كه در رأس آنان حكيم عمر خيام نيشابوري، امام ابو المظفر اسفزاري، خواجه عبد الرحمن خازني، ميمون بن نجيب واسطي، محمد بن احمد معموري بيهقي قرار داشتند مأمور اصلاح اين مهم كرده است. تاريخ جلالي كه به اتفاق همه اخترگران كاملترين تقويمهاي دنياست از روز جمعه دهم رمضان 471 قمري مورد عمل قرار گرفته است.
ص: 1021
منسوب به قبيله پارت و اوزبك و از نژاد سلجوقيان بود كه از فاتحان نامي مشرق زمين بودند. از اين پادشاه دانشمند آثار مهمي درباره اخترشناسي، از جمله جداولي در شرح حركات متوسط ستارگان به جا مانده كه همه به نام اوست. اخترگران معاصر وي بر اثر كبيسههاي نابجا و نادرستي كه در گاه شماري يزدگردي به كار ميبردند مرتكب اشتباهات بزرگي ميشدند، و در نتيجه همين خطاها، ماهها، هرگز در مكان طبيعي خود قرار نميگرفت، و آفتاب به منطقة البروج در وقت درست انجام نميپذيرفت. و اين اختلال و ناهماهنگي همچنان كه در تقاويم يوناني مشهود بود ديده ميشد؛ و نيت و كوشش پادشاه بر اين بود كه تقويم چنان تنظيم يابد كه سال نو به جاي اين كه هنگام اعتدال خريفي آغاز گردد همواره مقارن با اعتدال ربيعي باشد.
اين پادشاه دانشمند به ياري گروهي از اخترگران همفكر خود كليّه اشتباهات و اختلافاتي را كه تا آن زمان در تقاويم راه يافته بود برطرف كرد و دستور داد از آن سال به بعد آغاز سال به جاي اعتدال خريفي اعتدال ربيعي باشد. آن روز معمولا مطابق با بيست و يكم ماه مارس اروپاييان است، و به طور كلي اين تغييرات را كه مقارن با آغاز سال 1078 ميلادي و جمعه يازدهم رمضان سال 466 هجري قمري انجام يافته از نظر نجومي ميتوان با اصلاحاتي كه مدتها بعد وسيله پاپ گرگوار (Gre Goire( در تقويم ميلادي به عمل آمده مقايسه كرد.
اسامي ماههاي تقويم جلالي نام فرشتگاني است كه به اعتقاد زردشتيان هر كدام بر يك يا چند مظهر جهان مينوي يا جهان خاكي موكل است، و در اين گاه شماري فقط لفظ جلالي به آخر هر ماه افزوده شده است. نام و ترتيب ماههاي تقويم جلالي بدين شرح است:
فروردين نام فرشتهايست كه موكل بر آب و هوا ميباشد.
ارديبهشت نام فرشتهايست كه در جهان مينوي موكل بر عنصر آتش، روشنايي، آسمان چهارم، و در جهان خاكي موكل بر دانش پزشكي ميباشد.
خرداد نام فرشتهايست موكل بر زمين و ميوهها و ديگر محصولاتي كه از آن به دست ميآيد.
تير نام فرشته موكل بر همه علوم و دانشها ميباشد.
مرداد نام فرشته موكل بر جان آدميان است، و من بر اين گمانم اعتقاد مسلمانان درباره وجود ملك الموت كه در فارسي مترادف با مرداد فرشته ميراننده
ص: 1022
ميباشد از همين تصور مايه گرفته است.
شهريور، هم نام فرشته كيفر دهنده گناهان، و هم اسم يكي از پادشاهان ايران است.
مهر نام موكل بر روشنان فلكي و خورشيد است. اسم نخستين ماه سال يزدگردي نيز بوده است.
آبان نام فرشته موكل بر همه هنرهاي زيبا و انواع فنون ميباشد.
آذر نام فرشتهايست كه در جهان مينوي موكل بر عنصر نخستين آتش، و در جهان خاكي ايزد و خداوندگار همه چيزهايي است كه از بركت وجود آتش ساخته و پرداخته ميشود.
دي اسم فرشته موكل بر سفركنندگان است.
بهمن نام ايزد موكل بر چهارپايان ميباشد.
و سرانجام اسفنديار «1» فرشته موكل بر عفاف و پاكدامني.
افزون بر اين سه گونه تقويم يا گاه شماري در آثار و تصنيفات ايرانيان جسته و گريخته نام سه نوع گاه شماري ديگر نيز در ميان ميآيد كه نخستين آنها نبوكدنصر (Nabonassar( است كه ايرانيان بخت نصر مينامند كه اشاره به نبوكدنزر (Nabu cadnetsar( پادشاه بابل ميباشد. همان پادشاهي كه در تورات نامش مكرّر آمده است؛ و آنچه ايرانيان درباره اين پادشاه ميگويند با آنچه عهد عتيق به ما ميآموزد موافقت دارد و همه متقن و مستدل است. اين نيز گفتني است كه لفظ بخت نصر در زبان فارسي به معني كسي است كه طالع و سرنوشت فرخنده داشته باشد.
مبداء گاه شماري بخت نصر كه به اعتقاد من كهنترين تقويمهاست و مصريان نيز آن را به كار ميبردهاند سه شنبه روز جلوس اين پادشاه بر اريكه سلطنت بوده است.
دومين گاه شماري شمسي تقويمي است كه چهار صد و بيست و چهار سال پس از گاه شماريي كه از آن ياد شد مرسوم گرديد. اين تقويم به نام فيليپ برادر اسكندر موسوم شد و ابتداي آن روز شنبه بود. فيليپ در اول آريدوس( Arideus )
______________________________
(1)- به جاي اسپندارمذ.
ص: 1023
ناميده ميشد، و پس از آنكه سپاهيان بعد از درگذشتن اسكندر وي را به جانشيني آن فاتح بزرگ برداشتند آريدوس نام پدرش فيليپ را بر خود نهاد. «1»
گاه شماري فيليپ چون مبداء مشخص و معين ندارد، همچنان كه در مغرب زمين مبهم است در مشرق زمين نيز روشني و صراحت ندارد. در برخي سرزمينها مبداء آن را مرگ اسكندر و در بعضي جاها روز تولد فيليپ آريدوس حساب ميكنند.
گاه شماري سوم تقويم ما اروپاييان است كه ايرانيان آن را تقويم عيسي روح الله مينامند و مسيحيان مشرق زمين به آن سالهاي عيسي ميگويند.
چهارمين گاه شماري كه قمري است به مناسبت هجوم سپاهيان ابرهه پادشاه عربستان سعيد و فيلهاي او به منظور ويران كردن مكه عام الفيل نام دارد. «2» اين واقعه در سال 570 ميلادي اتفاق افتاد. سپاهيان ابرهه كه از افراد حبشي و مصري تركيب يافته بودند فيلها را از آن همراه خود آورده بودند كه پس از ويران كردن كعبه، نفايس آن را به صنعا پايتخت عربستان خوشبخت منتقل كنند. ابرهه بر اين نيت بود در صنعا معبدي بسازد و اين نفايس را در آن جاي دهد كه از آن پس اعراب به خاطر معبد كعبه در مكّه اجتماع نكنند و به صنعا رو آورند. كوشش ابرهه در كار تسخير مكه و ويران كردن معبد اعراب كه به آن اعتقاد زياد داشتند بيفايده ماند، و پس از شش ماه محاصره به شكست او و نابودي سپاهيانش انجاميد، و چون اين حادثه در سراسر مشرق زمين بسيار مهم تلقي شد مبداء تاريخ قرار گرفت.
ايرانيان جز اين تاريخها تاريخ ديگري دارند كه دوره آن مانند المپياد چهار سال است. نام ماههاي اين تاريخ اسامي ماههاي معمولي است، و مجموع دورههاي اين تاريخ دوازده است و چهل و هشت ماه به طول ميانجامد، و در محاسبه اين گاه شماري در مثل ميگويند: محرّم اول، محرّم دوم، محرم سوم، ... و آن گاه كه دوره شمارش سنوات آغاز ميگردد ميگويند: محرم اول، دوم، سوم تا آخر، و براي اين كه به سبب برشمردن نامهاي ماهها به جاي سالها التباسي روي ندهد عنوان ماه يا سال را
______________________________
(1)- فيليپ جانشين اسكندر شش سال و چهار ماه پادشاهي كرد.
(2)- عام الفيل در سال 571 ميلادي مطابق با چهل و سومين سال تسلط حبشيان بر يمن، برابر با سال 1882 تاريخ اسكندري همزمان با سال 1316 تاريخ بخت نصر بود، و پيغمبر اسلام نيز در همين سال تولد يافت.
ص: 1024
نيز ميآورند. اين گاه شماري از آغاز جنبش شيخ صفي الدين سر دودمان سلسله صفويه ابداع شده امّا اين گاه شماري جنبه عام نيافته و كمتر به كار ميرود.
وجود اين گاه شماريهاي مختلف كه برشمردم هيچ گاه در گاه شماري ايرانيان اختلال و بينظمي در وجود نميآورد، زيرا همه با تاريخ هجري قمري تطبيق ميشدند؛ به سخن ديگر تنها، تاريخ هجري قمري، در تنظيم اسناد و هر گونه قرارداد مورد عمل قرار ميگرفت، و بسيار كم اتفاق ميافتاد كه يكي از تاريخهاي ديگر بدون انطباق با تاريخ هجري مورد توجه قرار گيرد.
يهوديان نيز داراي دو نوع گاه شماري بودند، و با اين كه مبداء اين دو تاريخ مختلف بود هرگز در تقاويمشان اختلال و اختلافي پديد نميآمد. اينان يكي از دو نوع تاريخ خود را كه با ماه سپتامبر، ماه تشرين خودشان آغاز ميشد گاه شمار عرفي، و گاه شماري را كه با ماه مارس، نيسان خودشان شروع ميگرديد سالنماي شرعي ميناميدند. آنان تمام وقايع قضايي و حقوقي خود را با تاريخ عرفي و مدني، و مسايل ديني را با گاه شمار شرعي ميسنجيدند.
يهوديان همانند اعراب دو تاريخ ديگر نيز داشتند يكي در رابطه با حيوانات كه همزمان با ماه اوت ما، و ايلول خودشان آغاز ميشد، و دو ديگر تاريخ مربوط به درختان كه مبداء آن اول شباط ماه خودشان، و ژانويه ما بود.
اكنون مناسب است به شكل ششم و هفتم كه درباره تقويم نجومي ماه جاري است، و گردش روشنان فلكي نسبت به گاه شماريهاي مختلف در آن نموده شده اشاره كنم و به منظور پرهيز از اطناب به شرح ستون توقيعات آن كه شامل شش نكته مهم است ميپردازم.
نوروز سلطاني، به عبارت ديگر سال نو شاهنشاهي كه هنگام حلول آفتاب به برج حمل است و همه ايرانيان در آن روز بدين مناسبت جشن بر پا ميكنند.
قوم تاتار در زمانهاي گذشته نوعي گاه شماري داشتند كه تقويم خسرواني نام داشت و مفهوم آن تاريخ پادشاهي بود. كلمه خسروان از لفظ خسرو كه نام يكي از شهرياران ايران بوده اشتقاق يافته است، و گفتني است اين گاه شماري دير زماني است كه متروك شده است.
سومين روي داد واقعه ليلة القدر است كه عيد مذهبي است و آن خاطره معراج حضرت پيغمبر است كه بنا به اعتقاد مسلمانان حضرت محمد با اجازت پروردگار
ص: 1025
براي گرفتن دستورها و فرمانهاي كامل جهت هدايت خلق تا قاب قوسين به آسمان صعود كرد.
شق القمر نيز يكي از كارهاي خارق العاده پيغمبر بود. او براي اين كه ديرباوران را به پيغمبري خود معتقد كند نخست ماه را به دو نيم كرد، و پس از اين كه نيمي از آن به زمين افتاد برداشت، و دگر بار به نيم ديگر كه همچنان بر آسمان بود پيوست. تركان نيز مانند ايرانيان شق القمر را امري قطعي و يقين ميدانند، اما تاريخ آن را يك هفته ديرتر به حساب ميآورند. مراسم عيد ليلة القدر با خواندن چند دعاي مخصوص پايان ميپذيرد، زيرا در هيچ يك از اعياد اسلامي كار تعطيل نميشود، و من در كتاب دين در اين موضوع به تفصيل بحث خواهم كرد.
ماههاي تركي كه اولين روز آن در خلال توقيعات هشتگانه آمده از جمله تقاويم دوازده ساله است كه پيش از اين به شرح آن پرداختهام. همچنين از مهر ماه كه هفتمين ماه تاريخ يزدگردي است سابقا بحث كردهام. آغاز موسم نواخواني بلبل يكي از عيدهاي قديمي تازيان بوده. اين جشن را به مناسبت بزرگداشت فرا رسيدن فصل گرما ميگرفتهاند. همچنين عيد ديگري داشتهاند كه در پايان زمستان به شكرانه سپري شدن فصل زمستان ميگرفتهاند، و چون لكلكها در پايان زمستان به آشيانه معهود خود بازميگردند، اين عيد را باز آمدن لكلكها ميناميدند؛ و وقت آن در توقيعات تقاويم ماه دوازدهم معين شده است.
تمام اين مطالب به منظور آگاهي كساني كه مايل به مطالعه و تحقيق نجوم و هيأت قديم و جديد و تاريخ زمان جاهليت اعراب ميباشند درج شده و گفتني است كه اعراب آن روزگاران از داشتن تقويمي كه مبتني بر اصول حلول خورشيد در منطقة البروج باشد، محروم بودند، همچنين از حركت ماه در صور فلكي آگاه نبودند؛ و گاه شماري آنان مبتني بر تغيير فصول بود. آنان چنانكه پيش از اين اشاره كردهام نخست سال را به چهار بخش تابستان، زمستان، بهار اول و بهار دوم تقسيم ميكردند.
سپس اين چهار بخش را به چهار بخش ديگر قسمت ميكردند، و آنها را اختلاط زمستان با بهار، اختلاط بهار و تابستان، و ديگر اختلاط هم ميناميدند. سپس آنها را به فصول زمستان و تابستان بزرگ و كوچك تقسيم ميكردند؛ و دوره شدت سرما را كه قريب چهل روز به طول ميانجاميد زمستان بزرگ (چله) و مدتي را كه صولت سرما كمتر و دورهاش بيست روزه بود زمستان كوچك ميناميدند، همچنين تابستان را
ص: 1026
جمره اوّل و دوّم و سوّم ميگفتند. آنان شبان اعتدال ربيعي و خريفي را كاملا در مدّ نظر قرار ميدادند. و از روز وقوع آنها به درستي آگاه بودند. و باري داراي تقويمي بودند كه با اين كه نقايص نسبة زيادي در برداشت در تنظيم امور عادي زندگيشان مؤثر بود. اين نيز گفتني است كه ميان اعراب قبايلي بودند كه سال را جاي چهار فصل به شش فصل تقسيم ميكردند.
در تقويم ايرانيان يازده جدول ديگر براي درج وقايع يازده ماه سال باقي مانده، و جدولي براي درج پنج روزي كه بايد به مجموع روزهاي دوازده ماه افزوده شود پيش بيني شده؛ اين پنج روز را خمسه مسترقه و به فارسي اندرگاه يا پنجه ربوده شده مينامند، و آن را بر سيصد و شصت روز ميافزايند تا مجموع عدّه روزهاي سال به سيصد و شصت و پنج بالغ گردد. بايد بگويم تقويمي كه من به زبان فرانسوي برگرداندهام، روزهاي اندرگاه «1» شش روز به حساب آمده، به اين دليل كه تقويم امسال كبيسه دارد، و چنانكه ميدانيم هر چهار سال يك روز به ايام خمسه مسترقه افزوده ميشود. در تقويم ما اروپاييان نيز اين قاعده جاريست و هر چهار سال يك بار روزهاي ماه فوريه به جاي بيست و هشت روز 29 روز در حساب ميآيد.
ما اروپاييان براي اين كه عده روزهاي سال به 365 روز برسد به بعضي از ماهها يك روز ميافزاييم، اما در گاه شماري خورشيدي كه در اين روزگاران معمول ايرانيان است چون هر ماه به شيوه ايرانيان باستان سي روز، و سال مجموع سيصد و شصت روز حساب ميشود، در پايان هر سال پنج روز به مدت آن ميافزايند، و نيز هر چهار سال يك روز كبيسه ميكنند تا بدين ترتيب آغاز هر سال با اعتدال ربيعي قرين باشد.
اين نكته نيز درخور گفتن است كه ميان تقويم كنوني و تقويم باستان ايران دو تفاوت وجود دارد. نخست اين كه در گاه شماري يزدگردي پنج روز افزودني در آخر بعضي از ماهها درآمده، و در تقويم ما اروپاييان نيز همين قاعده جاري است، اما در سالنماي كنوني پنج روزي كه بايد افزوده شود در آخر سال اضافه ميگردد.
دو ديگر اين كه در تقاويم كنوني ايرانيان روز كبيسه هر چهار سال يك بار به آخر سال افزوده ميشود اما تقاويم ايران باستان كبيسه نداشته، و براي اين كه
______________________________
(1)- در ايران باستان روزهاي اندرگاه به نام پنج فصل گاتها، اهنود، اشتود، اسپنتمد، و هوخشتر و هشتوايشت ناميده ميشده است.
ص: 1027
اساس محاسبات نجومي مختل نشود هر صد و بيست سال يك ماه بر مدت سال ميافزودند.
اما سبب اين كه ايرانيان باستان اندرگاه را نميپذيرفتند مبني بر اين اعتقاد بود كه هر روزي را يكي از فرشتگان موكل است، و چون پنج روز اندرگاه را فرشتهاي موكل نيست، باشد در آن پنج روز حوادث و بلايايي سخت و سهمگين به وقوع پيوندد، و چون محاسبات مربوط به خورشيد و اجرام فلكي تنها در نجوم و هيأت اعمال ميشود، افزايش يك ماه در آخر هر صد و بيست سال هيچ گونه اثر بد به جا نمينهد.
برخي از مورخان و محققان نوشتهاند در زمان حضرت رسول تازيان به منظور انطباق سال قمري با شمسي يك ماه كه مدّت آن فقط يازده روز بود به سال ميافزودند. اين كار بسيار پسنديده و عاقلانه بود زيرا در غير اين صورت جاي فصلها تغيير مييافت و بر مبناي سال قمري تابستان هر سال معادل يازده روز جلو يا دنبال ميافتاد؛ مثلا برگزاري مراسم حج اگر در تابستان بود در زمستان واقع ميشد، و نه تنها زيارت خانه خدا در چنان روزهايي بر همه دشوار بود بلكه به جهاتي در نظم امور زندگيشان اختلالاتي بزرگ پديد ميآورد. همين محققان برآنند كه افزايش روزهاي اضافي سه سال از زمانهاي دور ميان اعراب مرسوم بوده، و هميشه مراسم زيارت كعبه روز بيستم ذي حجه هر سال مقارن با زمان وفور ميوه برگزار ميشده است، و آسان بدين نكته راه نميتوان يافت كه آيا افزايش ماه يازده روزه را به سال قمري، تازيان از يهوديان اقتباس كرده بودند يا اين روش را كه اصطلاحا تأخير ميناميدند يهوديان از اعراب آموخته بودند.
تازيان بر اين اعتقادند كه رسم زيارت كعبه را در فصل تابستان، حضرت ابراهيم مرسوم داشته است، و حضرت رسول پس از اين كه دين اسلام را ظاهر و تبليغ و عام كرد رسم افزايش ماه يازده روزه را بر آخر سالهاي قمري برانداخت، و فرمود اجراي دقيق فرمانهاي حق والاتر و بالاتر از آن است كه در جريان اجراي آن، راحت ظاهري خلق رعايت شود، و زمان برگزاري آن به اقتضاي نگرش به جريان امور مردم تغيير يابد. بنابراين واجب و لازم است كه همه كارهاي مسلمانان بر اساس عبادت و پرستش خدا انجام پذيرد، و چه باك اگر هنگام برگزاري مراسم حج سالي مقارن با زمستان و ديگر سال همزمان با تابستان باشد، يا ماه روزهداري با تابستان يا زمستان مقترن گردد، و هر مسلمان براي ارائه مراتب صداقت و صميميت خويش به اصول
ص: 1028
مسلماني بايد وظايف ديني خود را چنان كه پروردگار فرمان داده است انجام دهد.
يعني بيآنكه از مشكلات سفر حج در زمستان يا تابستان بهراسد، يا دشواريهاي روزهداري در فصل تابستان در نظرش سنگين نمايد مراسم آنها را با خلوص اعتقاد و به گاه موعود به جا آورد.
در جدولهاي تقويم افزون بر تعيين موقع و چگونگي تحويل ماههاي شمسي و قمري به نام عيدهاي ملي و مذهبي به آييني كه معمول اروپاييان ميباشد نيز اشاره شده، و چون در فصول آينده در اين باره به تفصيل بحث خواهم كرد در اين جا از شرح آن درميگذرم.
پس از اين جدولهاي نجومي دو جدول ديگر نيز در اين تقويم ديده ميشود.
نخستين كه نمايشگر تصوير هشتم است، در آن حركات و گردشهاي فرضي هشت ستارهاي كه وجود آنها در نظر اخترشناسان اروپايي و منجمان جديد ايران محرز و مسلم نيست به نمايش درآمده است.
نخستين بار تاتارها قائل به وجود اين ستارگان هشت گانه شدهاند، سپس طيّ قرون اين نظريه در برخي سرزمينها نفوذ يافته و برخي دانشمندان ايراني به من گفتهاند اول بار تركان ختا جدولي از ستارگان هشتگانه مورد بحث تنظيم كردند سپس به تناوب ديگر تركان مجاور آنها و همچنين ايرانيان اين فرضيه را از ايشان آموختند و پذيرفتند.
به هر روي اين نظريه خواه در چين كه تركان ختا و ديگر قبايل ترك همسايگان آنند ابداع شده باشد، و خواه خود تركان مبدع آن باشند، مورد قبول و باور بسياري از جوامع ميباشد و نام آنها بدين شرح زوئل (Zouel(، كاتريب (Catrib(، آتيت (Atit(، آنيم (Anim(، سرموش (Sermouch(، كلاب (Kelab(، ذوذنب (Zouzeneb(، كد (Keid(، لهيوني (Lehioni(، آمده است.
تركان اين ستارگان را سكيزيولدوز مينامند كه به معني هشت ستاره است و بر اين اعتقادند كه در فضاي لا يتناهي سرگردانند و بسيار كم ديده ميشوند. از اين رو تاتارها گردش اين ستارگان را با جهش و پرش شتران مست كه از سر شورش و طغيان از سويي به سوي ديگر ميجهند و دمي شتابناك ميروند مقايسه ميكنند. راهي كه براي سير اين ستارگان نموده شده بيانگر اين واقعيت است كه اصولا وجود آنان قابل قبول نيست. زيرا راهي را كه ستارگان ديگر در سه ماه ميپيمايند سكزيولدوز در يك روز طي ميكنند، و اين ناشدني است.
ص: 1029
اين نكته گفتني است كه منجمان ايران اين جدول سست و خندهناك را تنها به منظور گسترش دامنه توقيعات و احكام ستارهشناسي و نمودن غرائب و شگفتيها در تقويمهاي خود درميآورند.
تصوير نهم نشان دهنده جداول خسوف و كسوف است. اكليپس (Eclipse( در زبان فارسي به معني عام نهان شدن، و در معني خاص به مفهوم كسوف يا گرفتن خورشيد يا ماه ميباشد. در تقاويم ايراني گرفتن ماه يا خورشيد جداگانه معين نميشود، و اخترگران ميگويند كه تشخيص اين دو از مطالعه دقيق جداول كاملا روشن ميگردد زيرا كسوف يعني گرفتگي خورشيد زماني عارض ميشود كه ماه در حال هلال باشد، و خسوف يعني گرفتگي ماه در حال بدر روي ميدهد.
درباره توقيعات و احتمالات فلكي مندرج در تقاويم صادقانه ميگويم نخست نظر و اعتقاد من بر اين بود كه آنچه در جداول مربوط به احتمالات فلكي در تقاويم ايراني، همچنين در تقاويم اروپايي ميآيد، باشد كه بر حسب اتفاق روي نمايد، اما مرگ شاه عباس ثاني كه در اوايل همين سال در سي و هشت سالگي وي، اتفاق افتاد عقيدهام را تغيير داد. زيرا درگذشت وي و علل آن در تقويمهاي ايراني به صراحت و گويايي تمام پيش بيني شده بود. مرگ وي بر اثر دملي بود كه در نتيجه ريشه گيري بيماريهاي آميزشي در گلويش ايجاد شده بود. بر اثر تركيدن اين قرحه سوراخي در گلوي شاه پديد آمد كه هر چه از دهان فرو ميبرد از آن سوراخ بيرون ميآمد، به سخن ديگر عكس العمل دهان را انجام ميداد. البته اين مرضي سخت دلازار و جانكاه بود، امّا شگفتتر آنكه پادشاهي بدين بيماري درمان ناپذير گرفتار بود كه در حرمش صدها پريروي مه طلعت كه هر يك آنها را از جمع زيبارويان برگزيده بودند و هرگز چشم نامحرمي به چهرهشان نيفتاده بود به حرمش فرستاده بودند، وجود داشت.
من به تقويمي كه از آن من است دو جدول نمايشگر هلالهاي روزانه ماه، همچنين جدولي از طلوع يوميه خورشيد در افق اصفهان افزودهام، باشد كه مورد امعان نظر و استفاده دانايان علوم رياضي و نجوم شود.
ص: 1030
فصل دهم پيشگويي و غيب گويي
ايرانيان سرنوشت را نصيب ميگويند كه معني آن طالع و تقدير خوب يا بدي است كه از ازل براي ايشان مقدر و معين شده است، و آن امري قطعي و محتوم است.
در فصول گذشته به شرح تمام يادآور شدم كه ايرانيان با چه شوق توام به نگراني به آينده خود ميانديشند، و چه سخت باورشان است كه گردش ستارگان نه تنها در پيش آمدن انواع حوادث طبيعي تأثير بسزا دارد، بلكه ميتواند سلسله جنبان بسياري از امور معنوي و اخلاقي نيز باشد. به سخن ديگر مردم ايران بر اطلاق بر اين اعتقادند كه بيهيچ گمان با راهيابي به راز گردش كواكب هر كس ميتواند به سرنوشت و مقدرات خود آگاه شود، حتي بر او آشكارا گردد كه اخلاق و رفتارش نسبت به ديگران چگونه خواهد بود.
بر مبناي همين تصورات گيج كننده كه حاصل آن نوعي سرگشتگي روحي است ايرانيان تصوّر ميكنند اگر كسي معرفت را از طريق تسليم به تقدير تحصيل كند، پروردگار او را بر سرنوشتش، و آنچه در آينده به وقوع ميپيوندد آگاه ميكند، و آنچه را ديگران تصادف نام مينهند از قبيل نشستن طاس تخته نرد، يا چگونگي قرار گرفتن رو يا پشت سكّه بر روي زمين واقف ميشود، و اگر به اين نكته كه تقدير و سرنوشت سروشي است كه خداي بزرگ وسيله آن مشيّت و حكمت بالغهاش را به ما نمايان ميسازد ايمان محكم داشته باشد، و امري قطعي و لا يتغيّر بداند بسيار نكتهها و رازها بر او آشكارا ميگردد.
در فصول پيش نام برخي كساني را كه دعوي پيشگويي كردهاند بر شمردم، و اكنون بر آنچه گفتهام ميافزايم كه سر دسته اين گروه مردم فريبان الكندوس است.
ص: 1031
ايرانيان ضمن حكايات و داستانهاي متعددي نوشتهاند كه اين كسان در دوران زندگاني خود چه غيبگوييهاي معجزهآسا و شگفتانگيز كرده و از چه مغيباتي خبر دادهاند. و چه رازهايي كشف كردهاند؛ و من براي مثال يكي از غيبگوييهاي الكندي را نقل ميكنم: الكندي بر مذهب يهود بود و در مدرسه بغداد، پايتخت كشورهاي اسلامي كه بر كنار دجله است، مدرّس نجوم و هيأت بود. او چندان به غيبگويي شهرت يافت كه فقيهان اسلامي بر او بر آشفتند و به ساحري و جادوگري متهمش كردند. روزي كه جمعي از علماي دين در مجلس مأمون خليفه جمع آمده بودند يكي از آنان بر الكندي درشتي و پرخاش كرد و پرسيد شما از ديگر دانشوران ستاره شناس چه چيز بيشتر ميدانيد؟ و منظورش از طرح اين پرسش اين بود كه خود فرصت يابد و از مجلس بيرون شود. الكندي در جوابش گفت: تفاوت من با شما در اين علم اينست كه آنچه شما نميدانيد من ميدانم، و آنچه من ميدانم شما نميدانيد. سپس براي اثبات دعوي خود قرار امتحان نهادند. دو مدعي روياروي هم نشستند و هر كدام كتب و ادوات غيبگويي خود را برابرش نهاد. سپس عالم دين به منظور آزمايش حريف خويش كاغذ و قلم برگرفت و پس از اين كه چنين نمود سطور بسياري بر آن نوشته كاغذ را تا كرد و پيچيد و به دست خليفه سپرد. آن گاه الكندي به كتاب و ابزار غيبگويي خود نظر انداخت، و بعد از تفكر و تأمل بسيار گفت: شما جز دو كلمه روي كاغذ ننوشتهايد، و آن دو كلمه يكي نام درخت و يكي اسم حيواني است. خليفه كاغذ را گشود و ديد اخترشناس مسلمان فقط دو كلمه عصاي موسي نوشته است، و اين با غيبگويي الكندي راست ميآمد.
آوازه اين غيبگويي شگفتانگيز در مدتي نه بس دراز در سراسر كشور پيچيد و به گوش يكي از طلاب كه براي تحصيل علم هيأت و ستارهشناسي به بلخ سفر كرده بود رسيد. اين شهر يكي از شهرهاي تركستان، و در آن روزگار مركز تدريس نجوم و هيأت و رياضي و علوم ديگر بود. اين شاگرد از خجالتي كه بر استادش وارد شده بود چنان آشفته خاطر و خشمگين گشت كه به قصد كشتن الكندي از بلخ راهي بغداد شد، و چون پس از طي چند صد فرسنگ به آن جا رسيد به منظور اجراي نقشه سياه و شوم خود جامه طلاب پوشيد، در زير آن دشنهاي سهمگين نهان كرد و به مجلس درس الكندي رفت. استاد چون نگاهش بر او افتاد با آهنگي توام به مهر و مدارا به وي گفت: ميدانم شما كي هستيد، و از كجا و به چه كار آمدهايد، نام شما ابو معشر
ص: 1032
است؛ به شما مژده ميدهم كه در آينده يكي از ستارهشناسان نامي خواهيد شد، به اين شرط كه نيّت بد خود را كه كشتن من است از سر به در كنيد و دشنه بزرگي را كه به اين منظور در آستين پنهان كردهايد ميان مجلس درس بيندازيد.
ابو معشر به شنيدن اين سخنان مانند صاعقهزدگان بر جاي خشكيد و چون به خويشتن آمد خود را در پاي الكندي افگند، دشنهاش را نيز بر قدمش انداخت؛ سپس در تحصيل رياضي و هيأت و نجوم چندان كوشيد كه چنانكه الكندي پيش بيني كرده بود در اين علوم سرآمد دانشوران زمان خود شد. و دانشمندان ستاره شناس اروپا وي را به نام ابو معشر بلخي ميشناسند، و مقام علميش را ميستايند.
چنانكه اشاره كردم ايرانيان سخت شيفته و فريفته غيبگويي و پيشگويي ميباشند. بنابراين اگر به سحر و جادو و تعويذ و طلسم و دعا اعتقاد تمام داشته باشند جاي شگفتي نيست، چه اين جمله بيانگر تمايلات شديد انسان به قبول خرافهها و اباطيلي است كه فالگيران و مدعيان غيبگويي بر آنان ميخوانند.
ايرانيان غيبگويي را به دو نام جداگانه و متفاوت: اسطرلاب و فال مينامند.
اسطرلاب به معني بازجويي ستارگان، به مفهوم خاص اخترشماري است؛ اما فال در اصل به معني عمل و اثر، است و مفهوم مجازي آن همچنان كه ما اروپاييان تعبير و توصيف ميكنيم افسون و جادوست كه روميان فنّ تطيّر و تفأل ميگويند. مردم ايران افسون و تفأل را رمل نيز مينامند كه اشارهشان به فنّ ساحري و جادوگري است.
استادان دانش پيشگويي و غيبگويي اخترگرانند كه در فصل پيش چگونگي كارشان را باز نمودم، آنان پيش از بررسي در چگونگي سير روشنان فلكي از عالم غيب خبر ميدهند. اما كساني را كه در فن سحر و جادو مهارت دارند، رمال ميگويند، و گروهي بر اين باورند اين كلمه از اسم رامنيس (Ramnis( فرعون مصر كه در فن جادوگري استاد بوده اقتباس شده است.
عالمان دين بر اطلاق غيبگويي، پيشگويي، رمالي، ساحري، جادوگري و دعانويسي را تأييد ميكنند، و آن را فني درخور اعتنا ميشمارند؛ خود نيز به آنها آشنايي دارند، و گاه در يك يا چند رشته آن فعاليت ميكنند. ديگر دانشوران نيز با اين كه به خوارمايگي اين خرافات و اباطيل به خوبي آگاهند، به گونهاي شيفته آنها ميباشند؛ و در پهنه گيتي، خاصه در مشرق زمين، چه بسيار مردمان به سبب ساده دلي و زود باوري، مجذوب و مسحور خرافات و اوهام ميباشند.
ص: 1033
سيميا نام ديگري است كه مردم ايران به سحر و جادو نهادهاند. اين كلمه از لفظ اسم كه به معني نام است اشتقاق يافته، و نامگزاري سيميا به تعويذ و افسون و جادو بدين سبب است كه در اين كار از اعداد و علايم و خطوطي كه روي كاغذ مينويسند و ميكنند استفاده ميكنند. همان عملي كه به زبان فرانسوي ژئومانسي (Geomantie( ميگويند.
سادهترين و نخستين روش پيشگويي و تفأل در نظر ايرانيان كه بسيار رايج است استفاده از قرآن مجيد است كه عمل بدان را استخاره ميگويند. از بعضي كتابها نيز بدين منظور سود ميجويند. استخاره به معني رايزني و مشورت كردن با خداست.
ايرانيان هنگامي كه براي كردن يا نكردن كاري دچار شك و ترديد ميشوند به استخاره توسل ميجويند. بدين منظور به يكي از روحانيان رو ميآورند و از او ميطلبند برايشان استخاره بگيرد. مرد روحاني نخست به نسبت مقام و شخصيت كسي كه به او مراجعه كرده تمهيد مقدمه ميكند، سپس وضو ميگيرد، جامه پاك و پاكيزه ميپوشد، و پس از خواندن مقداري دعا قرآن را به دست ميگيرد، به حسب تصادف ميگشايد، و نخستين آيتي را كه نگاهش بر آن افتاد ميخواند. اگر گوياي حكم مثبت بود، استخاره خوب، و در غير اين صورت بد است، و در صورتي كه حكم منفي بود ترك آن كار اولي است. مردم بر اين اعتقادند روحانياني كه داراي مراتب علمي و ديني و معنوي بالاتر ميباشند چون در درگاه ذات پروردگار مقربترند استخارهشان به واقعيت نزديكتر ميباشد.
فالگيران غيبگو از دو وسيله ديگر استفاده ميكنند؛ نخستين آنها هشت كعبتين برنجي شش رويه شبيه طاس تخته نرد به بزرگي طاسهاي عاج ما ميباشد.
طاسها كه به دو دسته چهارتايي تقسيم شده چهار به چهار از دو ميله برنجين گذشتهاند.
آن گاه طالع بين در حالي كه زير لب و آهسته دعا و ذكر ميخواند طاسها را در كف دست ميغلتاند و دفعة روي ميز كوچكي مياندازد؛ سپس با مشاهده وضع قرار گرفتن طاسها بر روي ميز به شرح و تفسير و بيان سعد و نحس امور مورد بحث ميپردازد.
دومين وسيله نيز نجات است كه مراد از معني آن نگرانيها، دلواپسيها، رنجها و دلگيريهاست و ابزار آن كتابي است به قطع نيم ورق كه در آن نزديك به پنجاه تصوير غير استادانه كه برخي از آنها صور اجرام فلكي، و بعض ديگر تصوير پيغمبر و
ص: 1034
امامان است، نقش شده، و اين كتاب رمل، و به عبارت ديگر دفتر احضار ارواح است كه علم دانيال پيغمبر و سيميا هم ميگويند؛ و رمال هر چه از او بپرسند- به تخصيص تعبير خواب- در آن ميبيند و ميخواند؛ و در اين كار پر فريب چنان مهارت دارد كه خواب هر كس را به مقتضاي ذوق و دلخواهش تفسير ميكند.
هيچ شهر و شهركي نيست كه رمال نداشته باشد. هر يك از محلات اصفهان رمّال دارد. عدهاي از آنان مخصوصا در پيرامون كاخ شاه مستقرند؛ آمد و رفت زياد دارند، و هميشه گروه كثيري از مردم سادهدل زودباور به گرد آنان جمعند، و من بارها براي ديدن مردم فريبيهاي اين شيادان، و اجتماع مردم عامي سادهلوحي كه مايه گرمي بازار اين دغلان و نابكاران شدهاند به جايگاه آنان رفتهام. روش كار رمالان اين است كه براي تعبير كردن خواب نخست سه چهار دقيقه زير لب و آهسته ورد و ذكر ميخوانند، سپس در حالي كه چنين مينمايند مطالبي برايشان الهام شده دفعة كتابشان را ميگشايند، تصاوير همان صفحات را به مخاطب خود نشان ميدهند و به او ميگويند: نگاه كنيد اين شارح خواب و نيات شماست.
اين شيادان مردم فريب براي اين كه افراد بيخبر و سادهدل را بيشتر بفريبند، بر گرمي بازار خود بيفزايند و پول بيشتر به چنگ آورند همدستان محتالي دارند كه وقتي حجره رمالان پر از مشتري ميشود به ناگاه ظاهر ميشوند، و پس از آن كه به افسون و حركات خاص نظر همگان را به خود جلب كردند به خوابگزار ميگويند در دست يا در جيب من چه چيز است. رمال دمي چند سر به جيب تفكر فرو ميبرد، ورد و ذكر ميخواند، سپس چنان مينمايد كه راز بر او مكشوف شده و با اطمينان خاطر جواب ميدهد فلان چيز؛ و چون اين دو مكار قبلا با هم تباني كردهاند جوابش هميشه درست است، و اعتقاد حاضران نسبت به او افزايش مييابد.
از روي ديگر مردم ايران به سحر و جادو اعتقاد زياد دارند، و بر اين باورند ميان ايشان كتابي است تصنيف سليمان پيغمبر كه اگر به درك مطالب و آموختن آن موفق شوند ميتوانند به دلخواه خود روح مردگان را تسخير كنند و به فرمان خود درآورند. آنان گفته يوسف مورخ يهودي را كه گفته است سليمان پيغمبر ساحري توانا و چارهگر بوده راست ميانگارند.
اعتقاد از حد فزون ايرانيان به سحر و جادو از آن جهت است كه با همان وسيله خود را از گزند جادو و جادوگران در امان بدارند. با اين همه هيچ يك آنان از
ص: 1035
حقيقت و ماهيت سحر و جادو باخبر نيست؛ اما درباره اين كه رمالان چگونه از اشياء گمشده خبر ميدهند بايد بگويم اين تيره درونان بد فعل نام شكسته در حيلتگري چنان مهارت دارند كه از نگاه كردن به چهره و قيافه افراد مظنون شواهدي درمييابند و به اقتضاي آن قضاوت ميكنند، و گاه چنان روي ميدهد كه گفتهشان به حقيقت ميپيوندد.
ايرانيان به ساحران و جادوگران بدچشم ميگويند، زيرا با نگاههاي خود مخاطب را مسحور ميكنند. مردم براي صيانت خود از بد فعلي جادوگران به طلسم متوسل ميشوند. چنين مينمايد اين كلمه از لفظ طلسماي (Telesmai( يوناني گرفته شده، ايرانيان آن را تميمه( Temimeh )هم ميگويند كه از لفظ توهيم يهوديان اقتباس شده است.
در ايران من كسي را نديدهام كه تعويذ و طلسم با خود نداشته باشد. بعضي از مردم چندين دعا و تعويذ به بازو و گردن خود ميبندند و ميآويزند. حتي برخي مردمان براي اين كه چهار پايانشان يا پرندگانشان از چشم زخم مصون بمانند به گردن يا قفس آنان تعويذ ميبندند. باري، چون اعتقاد عامه بر اينست كه تعويذ باطل السحر و سپر بلاهاست آنرا به همه چيز و همه كس ميآويزند.
دعا و تعويذ را روي كاغذ يا روي پوست مينويسند يا روي انواع عقيق و مخصوصا روي سنگ يشم (يشب) حك ميكنند. يشب سنگي است نرم، و سوده نوعي از آن را كه زنگاري رنگ است، پزشكان قديم به داروهاي ديگر ميآميختند، و براي درمان كردن برخي بيماريهاي مزمن به كار ميبردند. تعويذات مذكور با رعايت كامل وقت سعد و شرايط مساعد مكان و صلاحيت عامل آن، و توجه به جهات ديگر آماده ميشود. كاغذي را كه تعويذ بر آن نوشته شده تا ميكنند، در كيسه كوچكي جا ميدهند، سر آن را ميدوزند و به بازو ميبندند يا به گردن ميآويزند.
آنچه روي كاغذ مينويسند مشتمل بر چند آيه قرآن يا برخي گفتارهاي پيغمبر يا روايات امامان است و يا بعضي جناسهاي معما مانند كه حاصل تراوشات فكري رمالان و جادوگران و تعويذ نويسان ميباشد. براي دفع چشم زخم تعويذ به كار ميبرند و آيه وَ إِنْ يَكادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَ ما هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ از آن جمله است.
مفسران قرآن ميگويند در زمان حضرت پيغمبر در شهر مكه ساحر معروفي بود
ص: 1036
كه به هر كه نگاهش را ميدوخت ميمرد. اين ساحر بد فعل روزي قصد جان پيغمبر كرد. جبريل از آسمان كنار آن حضرت فرود آمد و سفارش كرد چون ساحر از در درآيد وي براي دفع خطر آن آيه را بخواند. حضرت پيغمبر چنين كرد. و چشمان جادوگر مكي تركيد.
ايرانيان داراي كتابي ميباشند كه در آن سي گونه تعويذ درج شده و يكي از آنها در علم احضار ارواح است كه از آن به دلخواه خود استفاده ميكنند و آن را روح التعاريف (Rouh ta aryf( مينامند. آنان براي درمان يافتن بيماران خود غالبا متوسل به تعويذ و طلسم و مشابه اينها ميشوند، و براي معالجه خود يا كسانشان به روحانيان توسل ميجويند، و اگر از آنان نااميد شدند به روحانيان اديان ديگر مانند، مسيحيان، يهوديان حتي هنود مراجعه ميكنند. سفرنامه شاردن ج3 1036 فصل دهم پيشگويي و غيب گويي ..... ص : 1030
حانيان مسيحي براي مداواي بيماران ايراني كه به آنان رو ميآورند آن قسمت انجيل سنژان (Saint Jean( را كه در مراسم قداس قرائت ميكنند، ميخوانند. مبلغان لاتن (Missionnaire Latin ) بيش از مسيحيان مشرق زمين رعايت و مواظبت ميكنند، و به اميد شفا يافتن مردان و زنان و كودكان بيمار مقدار بيشتري از انجيل ميخوانند؛ و اين كار در نظر ايرانيان نيز نوعي سحر و جادو مينمايد.
اين كار روحانيان به حقيقت عملي ناصواب است، زيرا افزون بر اين كه ايرانيان هيچگونه اعتقادي به هيچ يك از اقانيم سه گانه مندرج در انجيل ندارند بر اين باورند كه مسيحيت بر اطلاق ديني باطل و مردود ميباشد، و روحانيان مسيحي با اينكه مردم ايران به خود و دينشان بيحرمتي و اهانت روا ميدارند، براي شفا يافتن بيمارانشان از كتاب ديني خود استعانت ميجويند از آن كه بيماران هنگام مراجعه، هدايايي به ايشان ميدهند، و چون به وجودشان نيازمندند، در ظاهر حرمتشان مينهند.
از جمله ديگر خرافات و موهومات ايرانيان درباره بيماران خود اعتقاد باطلشان به سيني گرداني است. توضيح اينكه آنان در يك سيني مقداري خوردنيهاي مختلف و پول ميگذارند مدّت نيم ساعت دور سر بيمار ميگردانند، ورد و ذكر ميخوانند و ميگويند اين نذر و تصدّق كفّاره گناهان فلان كس باشد؛ خدايا اين نذر و كفاره گناهان او را بپذير. سپس آنچه را در سيني نهادهاند، و دور سر بيمار گرداندهاند به فقيران و گدايان ميدهند؛ و باورشان اين است كه از آن پس بيمار ناچار به تحمّل درد نخواهد بود.
ص: 1037
زنان نازا براي رهايي از اين غصّه به هر كس و هر دارو توسل ميجويند، زيرا در نظر زنان مشرق زمين هيچ دردي جانگزايتر از غم سترون بودن نيست؛ و من زني نازا را ديدم كه چون پس از دست به دامان زدن ائمه اطهار نامراد مانده بود به كليساي مسيحيان رو آورده بود.
افزون بر اين طلسمات و تعويذات ايرانيان افسونهاي سادهتري دارند كه آنها را دعا مينامند كه ميتوان به ورد و ذكر تعبير كرد، و آن آياتي از قرآن كريم است كه به اميد آنكه شايد اسم اعظم خدا يا اسامي وصف ناپذيري در آن باشد- زيرا بر اين باورند اگر اسم اعظم خدا يا اسامي وصف ناشدني بر زبان هر كس جاري شود به بسياري چيزها آگاه، و به انجام كردن بسيار كارها توانا ميگردد- به همين جهت زماني كه مشيّت و اراده خدا به انتخاب پيغمبري تعلّق بگيرد، معرفت شناختن يكي از اسامي اعظمش را به وي كرامت و عنايت ميفرمايد، و پيغمبر براي اثبات حقانيّت خود ميتواند تنها به دانستن اسم اعظم پروردگار متكي باشد.
صاحبان دكانها هر كدام يكي از دعاها را در قاب ميگذارد و در نظرگاه ميآويزد. طرز نوشتن اين دعاها متفاوت است، و آرايش بعضي شبيه گلوله يا بادام ميباشد. افراد متقي به نسبت درجه تقدّس خود يك يا چند دعا به بازوي خود ميبندند يا به پيراهن خود ميآويزند.
چنان كه سابقا اشاره كردهام ايرانيان به سعد و نحس اوقات اعتقاد تمام دارند، از اين رو بيشتر آنان همچنان كه كودك به دايهاش نيازمند است به اخترگران محتاجند تا ساعات سعد و نحس را بر آنان مكشوف دارند. مثلا وقتي كه شاه در راه سفر است، و شب هنگام كه گرم خواب است، منجمان بدون بيم و هراس به دستاويز اين كه اين ساعت براي رفتن سعد است، وي را نيمه شب از خواب برميانگيزند، يا به وقتي كه گرم رفتن است و مايل به توقف نيست، به بهانه اين كه احكام نجوم دلالت بر توقف دارد او را به ماندن وادار ميكنند. همچنين ميتوانند به جاي عبور از راه مستقيم او را دور شهر بگردانند يا از راه درازي كه پيموده بازگردانند تا گرفتار نحوست نشود.
به خاطر دارم در سال 1663 چند كشتي در درياي خزر براي مقابله با قزاقاني كه به سواحل دريا پياده شده بودند و به غارتگري پرداخته بودند تجهيز و آماده بود. اما چون منجمان گفته بودند قمر در عقرب است و حركت نشايد، كشتيها همچنان به جا
ص: 1038
ماندند. و استغاثه مردماني كه گرفتار شكنجه و نهب و تاراج قزاقان شده بودند اثر نداشت، زيرا مسؤولان امور با خونسردي و آرامش خيال به آنها جواب ميدادند، اكنون قمر در عقرب است شكيبا باشيد تا نحوست از ميان برود. پيغمبر به امّت خود دستور فرموده در چنين مواقع هر كاري خطرمند ميباشد تركش اولي است.
روزهايي كه در نظر مردم نحس و شوم است زياد است. بدتر از همه آخرين چهارشنبه ماه صفر است كه آن را روز شوم مينامند. اما به طور كلي به اعتقاد مردم ايران چهارشنبهها روزي ميمون و فرخنده است زيرا روشني در اين روز آفريده شده و بر اساس همين باور تحصيل دانش را از اين روز آغاز ميكنند.
مردم ايران از لعن و نفرين كردن سخت ميهراسند و معتقدند كه پايان شومي دارد و من بارها ديدهام كه مردمان در پايان نامههايي كه به وزيران و بزرگان و جاهمندان حتي به خود شاه مينويسند ميآورند مبادا كه به بد دعا شود، و تصريح بر اين است كه عدم انجاح حاجت موجب دعاي بد نميگردد؛ تا گيرنده نامه گمان لعن و نفرين بر خود نكند.
ص: 1039